twenty five

5.4K 723 716
                                    




کاغذی که جلوی دستش روی میز افتاد باعث شد حواسش رو از استاد کلاس بگیره

نگاهی به کاغذ دو خط سبز رنگ که نا مرتب تا شده بود کرد

و بعد چشماشو بین بچه ها چرخوند تا صاحب نوت رو پیدا کنه اما هیچکدوم از دانشجو ها حواسشون به لوک نبود

کاغذ رو باز کرد و دست خط خوش نوت دو خطی ترغیبش کرد با دقت بخونه

"امروز به نظر بهتر میای . اون کلاه سبز بهت میاد "

لبخندی زد کاغذ رو تو دستش مچاله کرد . بار دیگه به کلاس نگاه کرد اما متوجه نشد فرستنده اون کیه

پس توجه ش رو به استاد برگردوند

چند دقیقه بعد کاغذ دیگه ای روی دستش خورد

اینبار همون نوع کاغذ اما قرمز رنگ بود

"میدونم تو از اونا بدت میاد اما من عاشق اونام . کک مک های نارنجی "

نمیدونست از این بازی عصبانی بشه یا به جملات عجیب ولی زیبا لبخند بزنه

نگاه کردن به دانشجو ها فایده ای نداشت و گویا فرستنده میخواست نا شناس بمونه

دانشجوی کناری روی شونه ش زد و به سمتش خم شد

-این ماله تو ِ ؟

لوک به برگه ی ابی رنگ نگاه کرد.

لو-کی داد ؟

-نمیدونم کنار صندلیم افتاد

برگه رو گرفت و باز نشده روی میز گذاشت . این داشت مسخره میشد .

اما دقیقه ای بعد نتونست مقاومت کنه و برگه رو باز کرد

"هی عصبانی نشو . فقط میخوام بدونی من حواسم هست بهت حتی اگر تو حواست به من نیست "

صدای استاد که کلاس رو به پایان رسوند باعث شد همه دانشجو ها بلند شن و لوک هم به تبعیت بلند شد .

سه تا برگه رو همراه کلاسورش توی کیفش گذاشت و به سمت در رفت

توی مسیر کلاس تا کافه تریا با یکی از دوست هاش هم قدم شد

و حتی چند بار تلاش کرد با زین تماس بگیره اما گوشی زین خاموش بود که این چیز عجیبی نبود اون حتما باز خواب مونده

نسکافه ای گرم سفارش داد منتظر شد

وقتی نسکافه رو تحویل گرفت به بهانه ی حساب کردن پولش کیفش رو روی کانتر گذاشت اما برگه ی زرد رنگی به کیفش چسبیده بود

برگه رو جدا کرد و نزدیک صورتش برد

"این مسخره ست میدونم ما دیگه تو دبیرستان نیستیم . اما نمیتونم مستقیم بهت بگم که ...دوستت دارم "

Versa  /ziam/Where stories live. Discover now