یک هفته بعد
شب کریسمس
لیوانش روی سطح چوبی کوبید و اینطور از دختر پشت بار تقاضای سرویس کرد
کیت شیشه ی اسکاچ رو برداشت و کنار دست زین گذاشت
کیت-تو که قراره همش رو بخوری اول و اخر
زین پوزخندی زد و همونطور که لیوانش رو پر میکرد و سری تکون داد
فضای بار خلوت تر از هر وقت دیگه ای بود
تاجی که با برگ تزئین شده بود و بالای کانتر اویزون بود تنها دکوراسیون کریسمس اون بار ارزون بود
خواست لیوان رو به لبش نزدیک کنه اما دستی جلو اومد و لیوان رو از دستش کشید
با فریادی که نشانه ی اعتراضش بود به اون شخص نگاه کرد
اما اینکه اون ادم لوک بود باعث شد دوباره روی صندلیش بشینه
لو-بسه دیگه عه .
ز-تو اصلا از کجا میدونی من چقدر خوردم که چرت میگی ؟
لوک موهاشو عقب زد و صندلی کنار زین رو اشغال کرد
لو-سلام عزیزم . منم خوبم . سال نوت مبارک !
زین چشماشو چرخوند و سمت دیگه رو نگاه کرد
ز-چی میخوای لوک ؟
لوک نفس رو با صدا بیرون داد و دست برد تاری از موهای بلند زین که روی پیشونیش افتاده بود رو به بالا هدایت کرد
دوستش حالا داغون تر از تمام این سالها به نظر میرسید و لوک قرار نبود بذاره این روند بار اومدن ها و تا بیهوشی مست کردن های هرشبش ادامه پیدا کنه
لو-پاشو بریم با ما...نمیذارم تنها باشی امشب
زین دستش رو پس زد
ز-ما یعنی ؟
لوک با ابروهاش به ورودی بار اشاره کرد و اشتون با قدم های بلند جلو اومد و کنار زین قرار گرفت
اش-هی مرد .
زین سری تکون داد و بی اهمیت به حضورش رو به لوک گفت
ز-جدیدا خیلی با این میچرخی ها
لوک اروم خندید
لو-حتی اونقدر هم مست نیستی پس این حرفات تاثیری نمیذاره . میخوایم بریم خونه ی ما چون خانواده ی اش استرالیا هستن و اش نمیتونه امسال به اونجا بره . اما اگه تو نخوای میتونیم نریم و خودمون سه تایی یه گوشه ای بریم . هوم ؟
زین کمی به چشم های امیدوار لوک نگاه کرد و بعد با بی حوضلگی سرش روی میز گذاشت
ز-هر گوری میخواید برید برید دست از سر من بردار
YOU ARE READING
Versa /ziam/
Fanfictionتو سرتا پا رفتن بودی من در تردید آمدن تو تمام رفتی و من هیچ نیامدم بگذار خالی بماند وسعت میان ما بهم نمیرسد دنیایی که تو در آن میروی و من هیچ نمی آیم