forty four

4.9K 718 742
                                    




منظره ی شهر آروم از پنجره ی سرتاسری مشخص بود.

سیگار روشن رو به تمام شدن میرفت

ضربه ی آرومی که به در خورد باعث شد نگاهش به سمت در چوبی قهوه ای بره

سیگارش رو توی فنجون خالی خاموش کرد و از جاش بلند شد

شلوار راحتی رو از روی وی لاینش بالاتر کشید و اهمیتی به بالاتنه ی برهنه ش نداد

در رو باز کرد و با دیدن دو دختر پشت در ابروهاش بالا پرید

فلورا اخم کرده بود به زین چشم دوخت

ف- سلام

و شخص همراهش که نیکول بود سری تکون داد

زین نگاهی به اطراف راهرو کرد و گفت

ز-من نمیدونم این چجور هتلیِ که هر کسی رو راه میدن بالا همینطوری

فلورا لب گزید و نفس عمیقی کشید

ف- میتونم با لیام حرف بزنم؟

ز- بستگی داره چیکارش داشته باشی

ف- کارم زیاد طول نمی‌کشه

زین شونه ای بالا انداخت و از جلوی در کنار رفت

ز- پس مجبوری منتظر بمونی چون خسته ست و خوابه هنوز

فلورا قدم داخل سوئیت گذاشت و موهای بافته شو به سمت دیگه ی سرش هل داد

نیکول کنار در منتظر موند و با نگاهش زین رو زیر نظر داشت

ز-چی شده؟ پول کافی نبود؟

نگاه دختر روی پوزخند زین مونده بود

و همه ی بغضی که از دیشب همراهش بود برای بیرون پاشیدن تقلا می‌کرد

ف- چرا اینکارو کردی؟

زین روی صندلی پایه بلند نشست و دستی توی موهای آشفته ش کشید

ز-چرا دوست پسرمو پس گرفتم؟! چون این کاریه که وقتی نمیخوای یه فاکی رو از دست بدی انجام میدی

ف- اون میتونست زندگی خوبی داشته باشه

ز- برای همین مطمئن شدم تو خرابش نکنی

زین با اخم و حالتی تهاجمی به فلورا چشم دوخته بود و حرف هایی که میشنید بیشتر مطمئنش می‌کرد کار درستی انجام داده

با ورود لیام به اتاق نگاه هر سه نفر به سمتش جلب شد

لیام با تعجب به سه نفر حاضر نگاه کرد و زیر لب سلامی گفت

با حالت سوالی به زین نگاه کرد که فلورا گفت

ف- وقتت رو نمیگیرم فکر کنم مشخص کردی دیگه نمیخوای منو ببینی فقط اومدم...اومدم اینو پس بدم

لیام گنگ بهش نگاه کرد

ل-چی رو پس بدی؟

ف- امیدوارم کار احمقانه ای برای اون پول نکرده باشی. نمیخوام تو دردسر بیوفتی

Versa  /ziam/Where stories live. Discover now