چند تا کلمه قبل چپترهمه پیام هاتونو خوندم چه خصوصی چه کامنت و هرجای دیگه ...ممنون بابت اونایی که محبت داشتن
و همچنین ممنون بابت اونایی انتقاد کردن
و صد البته اونایی که در کمال تعجب بابت یه داستان ناقابل حرفایی زدن که درست نبود واقعا .
هستم مینویسم تا جایی که وقتش و حوصله ش رو دارم هنوز و از همه مهم تر به خاطر اونایی که خوندنشون به اندازه هزار نفر می ارزه
ولی نکته ای که هست هیچکدوم باهم حتی رو در رو نمیشیم خارج از اینجا ...هرکس نمیخواد و دوست نداره داستان رو یا حتی همونطور که بعضیاتون گفتید با شخص من حال نمیکنه ممنون که تا اینجا همراه بوده اما خیلی بهتره اگر بفهمم خواننده های واقعی که با داستان حال کردن کیا هستن ...پس تا اینجاش ممنون از این به بعد اگر نباشید راضی ترم .
داستان لوس یا ضعیف یا بچگانه یا چرت (نقل قول از خودتونه این کلمات ) هر چی که هست انتخاب زیاده ...داستان های دیگه هستن که بخونید
شخص من دیوانه ضعیف نامحترم یا هرچی که دوست داشتید بنویسد و بگید بهم ...این مسائل منو و شخصیت منو تعریف نمیکنه پس به خودتون زحمت پیام دادن راجع بهش رو ندید و فقط نظرتون رو راجع به هر مزخرفی که من هستم تو سر خودتون نگه دارید
امیدوارم بیشترتون این حرف ها رو که مخاطب هاش مشخصه به خودشون نگیرن ...میدونید که دوستتون داشتم همیشه
از اینجا به بعد فکر نکنم جز کلمات داستان چیزی از طرف خوده من پایین چپتر ها یا جایی بخونید
پس اگر دوستش دارید و میخونید ...لذت ببرید .
YOU ARE READING
Versa /ziam/
Fanfictionتو سرتا پا رفتن بودی من در تردید آمدن تو تمام رفتی و من هیچ نیامدم بگذار خالی بماند وسعت میان ما بهم نمیرسد دنیایی که تو در آن میروی و من هیچ نمی آیم