twenty one

4.7K 688 812
                                    




روث-لیام اون همش بهانه تو میگیره .

خندید و دستش رو توی جیب کت بلندش فرو کرد

ل-فکر کنم دیگه وقتشه بزرگ کردنش رو به من بسپری .

صدای خنده ی خواهرش از پشت خط میومد

ر-صبر کن تا استیفن اینو بشنوه !

ل-استیفن باید کنار بیاد که دخترش من رو بیشتر دوست داره دیگه .

ر-عجله نکن واسه پدر شدن . اونم میرسه ! البته فکر کنم کمی زودتر از اونچه که همه انتظار داریم برسه

ل-اتفاقا با وضعیت الان فکر کنم هیچوقت نرسه

ر-تو کی میخوای بفهمی نمیتونی هیچی رو از من مخفی کنی لی؟! اون خوشگله نه ؟ یا بهتر اینطور بگم ...اون پسرجذابه ؟

لیام اخمی کرد و سعی کرد بفهمه خواهرش از کی اینقدر با شیطنت حرف میزنه

ل-اگر انتخاب منه که قطعا جذابه ...ولی ببخشید الان داریم راجع به کی حرف میزنیم دقیقا ؟

ر-اون پسر با اون اسم عجیبش . البته یکم بداخلاق بود که فکر کنم من بدموقع زنگ زده بودم !

لیام متوجه شده روث داره از کی و چه موضوعی حرف میزنه

ل-تو داری راجع به زین حرف میزنی اره ؟

ر-اره همین بود اسم عجیبش . لیام بگو بگو ...اون چطوریه؟

لیام با لحنی که توش خنده پیدا بود گفت

ل-اون واقعا خوشگله این حرفی توش نیست اما موضوع اینجاست که چیزی بین منو اون نیست دختر

ر-چی ؟ شوخی میکنی ؟

ل-نه واقعا . اگر بود جایی برای پنهان کردن نداشت با خوشحالی بهت میگفتم اما ...نیست !

ر-خدایا ! من کلی خیالبافی کرده بودم لیام جیمز . چطور میتونی دنیا مو خراب کنی

و هقی هقی نمایشی کرد

ل-اره مطمئنم انا هم خیلی خوشحال میشه از این خیالبافی هات روث !

ر-تو نگران این چیزا نباش . مامان اونقدر تو رو دوست داره که هر کی رو دوست داشته باشی قبول کنه ...لیام من باید برم تینا داره گریه میکنه مراقب خودت باش عزیزم .

ل-سلام برسون .

چند ثانیه با لبخند به تلفن توی دستش نگاه کرد و در نهایت اونو تو جیبش سر داد .

به برگه های بهم ریخته روی میز دفتر نگاه کرد و بی اختیار خندید

اینکه خواهرش تا کجا پیش رفته بود و با یک تلفن فقط لیام رو توی رابطه ای عجیب فرض کرده بود باعث میشد خنده ش شدید تر بشه

Versa  /ziam/Where stories live. Discover now