twenty two

5.3K 705 833
                                    




چند لحظه منتظر شد و دوباره ضربه ی کوتاهی به در آهنی زد

عقب تر ایستاد

در مقابلش نهایتا باز شد و تونست صورت پف کرده و خسته ی زین رو ببینه.

شلوار جین گشادش روی وی لاینش بسته شده بود و تی شرتی که قصد داشت بپوشه فقط از گردنش رد شده بود

زین که یکی از چشماش هنوز بسته بود چند لحظه به مرد مقابلش نگاه کرد و بعد با صدای گرفته گفت

ز-اوله صبح ِ مرد. خواب نداری تو؟

لیام نگاهش آزادانه روی بدن ظریف و خوش تراش زین میچرخید و به ذهنش اجازه داد هر فکری که داره دنبال کنه

به آرومی گفت

ل- صبح به خیر. گفتم که میام دنبالت.

زین پیرهنش رو بالاخره از سرش رد کرد و کامل پوشید و لیام نگاهش رو به صورت خسته ش داد

از جلوی در کنار رفت و داخل خونه برگشت

ز-خوب میشی توام یه چند وقت دیگه عیب نداره.

گیجی خواب هنوز توی حرکاتش بود و نیمه هوشیار بود

لیام داخل خونه نشد و همچنان دم در ایستاده بود

بلند تر جواب داد

ل-مگه چمه؟

زین که داشت مسواک میزد نامفهوم چیزی گفت

لیام سرش رو به طرفین تکون داد و خندید

به چارچوب در تکیه داد

نگاهش رو توی خونه ننداختو جایی رو ندید. نمی‌خواست زین رو معذب کنه

چند لحظه بعد زین از سرویس بیرون اومد

ز-بیا تو دیگه

لیام داخل خونه شد ولی همچنان فقط به زین نگاه می‌کرد که قدم هاش نامرتب بودن

ز- قهوه میخوری؟

ل-بدم نمیاد

زین سرتا پای لیام رو نگاهی انداخت. اون شلوار و سویشرت ورزشی سفید طوسی ای به تن داشت

جلو اومده بود و به اپن آشپزخانه تکیه داده بود

زین میدونست که اون هر روز صبح باشگاه میره.

ماگ سفید رنگ که تنها لیوان شسته ی توی سینگ بود روی اپن گذاشت و قهوه جوش رو برداشت

کمی قهوه ریخت

خواست قهوه جوش رو سرجاش برگردونه که پهلوش به دیوار خورد صورتش جمع شد

دستش روی پهلوی راستش گذاشت

ز-شکر؟

ل- دوتا

زین با دست آزادش دو تا قاشق شکر توی قهوه ریخت

Versa  /ziam/Where stories live. Discover now