fifty two

5.1K 754 549
                                    




همونطور که هر دو دستش رو توی جیب شلوار جین تنگش فرو برده بود داخل رفت و به دیوار کنار در تکیه داد

منتظر موند تا لیام در خونه رو پشت سرش ببنده و بعد با نگاه نافذش دنبالش کرد وقتی به سمت دیگه ی خونه میرفت

ز-لیام

لیام گوشی توی دستش رو روی کانتر گذاشت و منتظر نگاهش کرد

ز-چی بود این الان ؟

ل-بد بود مگه ؟

ز-نه اصلا فقط معنی ای نداشت . سه ساعت توی خیابون بی هدف راه رفتیم همش هم سرت تو گوشیت بود . عزیزم سرت جایی خورده وقتی توی هواپیما بودی ؟!

لیام خنده ی کوتاهی کرد و سرش رو به طرفین تکون داد

ل- همینجوری گفتم حال و هوامون عوض بشه بداخلاق

زین با اخم چشم هاشو طولانی چرخوند و آهی کشید که مجددا باعث خنده ی لیام شد

با قدم های تند و محکم طوری که صدای برخورد پاهاش با سرامیک ها به گوش میرسید به سمت اتاق رفت

لیام مجددا با رفتن زین گوشی شو روشن کرد و پیامی فرستاد و در حالی که به صفحه گوشی خیره بود لیوان اب رو برداشت

چیزی نگذشته بود که صدای زین از اتاق به گوشش رسید

ز-لیام...تو این تی شرت طوسی منو ندیدی ؟ نیست هیچ جا .

جرعه ی اب توی گلوی لیام پرید و باعث سرفه ی شدیدش شد

زین بدون بالاپوش از اتاق بیرون اومد

ز-مطمئنم تی شرت به فاک رفته رو شستم گذاشتم توی کشو ظهری ...اِ چی شد ؟

به سمت لیام رفت و ضربه ای اروم به پشت کمرش وارد کرد تا نفس کشیدن رو براش راحت کنه

لیام بین نفس هاش گفت

ل-نه ...نه من ندیدم . ببین خودت کجا گذاشتی

زین با چشم هایی ریز شده حرکات لیام رو تماشا کرد که نگاهش رو سریعا از زین گرفت و گوشی رو توی دستش گرفت و عقب رفت

زیر نگاه زین به سمت اتاق خواب رفت تا لباسش رو تعویض کنه و متوجه شد زین دنبالش میاد

زین به دیوار تکیه زد و تماشا کرد که لیام پیرهنش رو از تنش بیرون میاره

به ارومی سمت تخت رفت و دستش سمت گوشی لیام دراز کرد اما قبل از اینکه متوجه بشه لیام گوشی رو از زیر دستش کشید و با لبخند خجالت زده ای بهش خیره شد

ز- چه خبره ؟!

ل-چی چه خبره ؟

ز-تو گوشیت چه خبره ؟ بیرون هم همش داشتی پیام میدادی . با کی حرف میزنی ؟

ل-ای بابا کدوم پیام . حساس شدیا

ز-پیام نمیدادی ؟ باشه بده کار دارم

Versa  /ziam/Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora