همونطور که هر دو دستش رو توی جیب شلوار جین تنگش فرو برده بود داخل رفت و به دیوار کنار در تکیه دادمنتظر موند تا لیام در خونه رو پشت سرش ببنده و بعد با نگاه نافذش دنبالش کرد وقتی به سمت دیگه ی خونه میرفت
ز-لیام
لیام گوشی توی دستش رو روی کانتر گذاشت و منتظر نگاهش کرد
ز-چی بود این الان ؟
ل-بد بود مگه ؟
ز-نه اصلا فقط معنی ای نداشت . سه ساعت توی خیابون بی هدف راه رفتیم همش هم سرت تو گوشیت بود . عزیزم سرت جایی خورده وقتی توی هواپیما بودی ؟!
لیام خنده ی کوتاهی کرد و سرش رو به طرفین تکون داد
ل- همینجوری گفتم حال و هوامون عوض بشه بداخلاق
زین با اخم چشم هاشو طولانی چرخوند و آهی کشید که مجددا باعث خنده ی لیام شد
با قدم های تند و محکم طوری که صدای برخورد پاهاش با سرامیک ها به گوش میرسید به سمت اتاق رفت
لیام مجددا با رفتن زین گوشی شو روشن کرد و پیامی فرستاد و در حالی که به صفحه گوشی خیره بود لیوان اب رو برداشت
چیزی نگذشته بود که صدای زین از اتاق به گوشش رسید
ز-لیام...تو این تی شرت طوسی منو ندیدی ؟ نیست هیچ جا .
جرعه ی اب توی گلوی لیام پرید و باعث سرفه ی شدیدش شد
زین بدون بالاپوش از اتاق بیرون اومد
ز-مطمئنم تی شرت به فاک رفته رو شستم گذاشتم توی کشو ظهری ...اِ چی شد ؟
به سمت لیام رفت و ضربه ای اروم به پشت کمرش وارد کرد تا نفس کشیدن رو براش راحت کنه
لیام بین نفس هاش گفت
ل-نه ...نه من ندیدم . ببین خودت کجا گذاشتی
زین با چشم هایی ریز شده حرکات لیام رو تماشا کرد که نگاهش رو سریعا از زین گرفت و گوشی رو توی دستش گرفت و عقب رفت
زیر نگاه زین به سمت اتاق خواب رفت تا لباسش رو تعویض کنه و متوجه شد زین دنبالش میاد
زین به دیوار تکیه زد و تماشا کرد که لیام پیرهنش رو از تنش بیرون میاره
به ارومی سمت تخت رفت و دستش سمت گوشی لیام دراز کرد اما قبل از اینکه متوجه بشه لیام گوشی رو از زیر دستش کشید و با لبخند خجالت زده ای بهش خیره شد
ز- چه خبره ؟!
ل-چی چه خبره ؟
ز-تو گوشیت چه خبره ؟ بیرون هم همش داشتی پیام میدادی . با کی حرف میزنی ؟
ل-ای بابا کدوم پیام . حساس شدیا
ز-پیام نمیدادی ؟ باشه بده کار دارم
![](https://img.wattpad.com/cover/163644494-288-k727077.jpg)
STAI LEGGENDO
Versa /ziam/
Fanfictionتو سرتا پا رفتن بودی من در تردید آمدن تو تمام رفتی و من هیچ نیامدم بگذار خالی بماند وسعت میان ما بهم نمیرسد دنیایی که تو در آن میروی و من هیچ نمی آیم