forty eight

4.5K 771 882
                                    







song :lay me down ~sam smith

توی چنل هم گذاشته شد .


صدای نایل از پشت خط شنیده شد

ن- الو زین...کار مهمی پیش اومده

ز-اونقدر مهم که برنامه ی زنده رو قطع کنی؟  چی شده

ن- من توضیح میدم بهت...تو فقط این آدرس رو بده به راننده و خودتو برسون اینجا

ز- اونجا کجاست؟  چی شده؟ 

از جاش بلند شد

ز-هوران با توام. مشکلی واسه شرکت پیش اومده؟ 

ن- شرکت...آره. تو فقط هرچی زودتر اینجا باشی بهتره

ز-خیلی خب دارم میام

گوشی رو توی جیبش سر داد و سمت بیرون استدیو راهنمایی ش کردن

ناخودآگاه حرکاتش تند شده بود و رنگ استرس داشت

راننده بی حرف به سمت آدرس حرکت کرد

زین چند بار گوشیش رو چک کرد اما هیچ خبری نبود

ترافیک شب لندن به ساعت اوج خودش رسیده بود و ماشین به ندرت جلو میرفت

زین سرکی کشید

ز-این لعنتی کی باز میشه؟ 

راننده از توی آینه به عقب نگاه کرد

-به این زودی‌ها نه قربان

کمی به اطراف نگاه کرد و منتظر شد

ز- مقصد کجاست؟ 

-شما نمیدونید؟ 

ز-اگه میدونستم از تو می‌پرسیدم؟ 

-فرودگاه قربان

زین زیرلب تکرار کرد

"فرودگاه؟ "

ذهنش به سرعت آنالیز می‌کرد و توی پازلی که فقط دو قطعه ازش رو داشت سرگردون بود

فرودگاه و...لیام

شماره نایل رو گرفت و تلفن  رو کنار گوشش گذاشت

اما فقط بوق های پی در پی شنیده می‌شد

"لعنتی "

ز- چقدر مونده؟ 

-راه کمی مونده اما با ترافیک سنگین...

برای شنیدن ادامه ی حرف نموند و از ماشین پیاده شد

صدای بوق و هیاهوی ترافیک گیجش کرده بود به اطراف نگاه می‌کرد

از بین ماشین ها شروع به جلو رفتن کرد

میتونست صدا زدن اسمش رو توسط راننده بشنوه

کم کم قدم هاش تند شدن و شروع به دویدن کرد از بین ماشین ها

چیزی نگذشته بود که ورودی فرودگاه "هیث رو" دید که پایین پل اتوبان قرار داشت

Versa  /ziam/जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें