" من باید از تمام این دلشوره های شیرین دست بکشم اما من مجذوب توام ! مجذوب توام ! " با صدای خشدار و گرفته ای آهنگ می خونم که البته به خاطر تمام گریه کردن هامه .و بازم یه عالمه گریه دیگه الانه که شروع بشه .
" حتی بعد از این همه وقت من هنوز عاشق توام ، هنوز عاشق ... " وقتی یه دفعه موسیقی قطع شد منم آهنگ خوندن وحشتناکمو قطع کردم .
" لاتز ! داشتم جاز می خوندمااا ! " اعتراض کردم ، لیوان مشروبمو رو میز شیشه ای گذاشتم و سراغ موزیک پلیر رفتم .
" یه جاز غمگین لو . ما نیاز داریم که تو خوب بشی بیبی " مامانم حرفشو با لحن غمگینی که تو صداش معلوم بود ، گفت . تو چشم هاش نگاه کردمو چیزی جز ناراحتی ندیدم ، البته یه کوچولو خوشحالی هم بود !!
" تو دیگه مثل قبلت نیستی عزیزم . دلم برات تنگ شده . این پسر تو رو به یه موجود گریون تبدیل کرده و من از این متنفرم . من عاشقتم . ما عاشقتیم . خواهرات عاشقتن " مامانم داد کشید ، ولی نه از روی عصبانیت .
" این کثافتارو کنار بزار لو . اونه که از دست داده نه تو .همیشه یادت باشه که خائنا همیشه می بازن " لوتی با یه چشمک کوچولو گفت .
" بچه ها ممکنه من بهتون اجازه بدم که مشروب بخورین اما اجازه فحش دادن ، ندارین " مامانم با یه نگاه معلوم الحال به من و لوتی گفت . من سرمو تکون دادم و به شراب قرمز رنگی که تو لیوانمه خیره شدم .
" از عشق متنفرم " رو زمین پخش شدم و با بیچارگی تو فرش کرم رنگ بلند گریه کردم . اون قلب منو به ملیون ها ذره شکونده و خورد کرده بود .
وایسا ...؟
شکوندن و خورد کردن مگه یکی نیستن ؟
افتضاحه ! حتی با فکرشم نمی تونم چند تا کلمه رو درست انتخاب کنم .
" لو بوبر... "
با اون اسم خودمونی ریزه میزه ای که یه زمانی باعث میشد ضربان قلبم بالا بره و یه دلشوره خوشایند سر وقتم بیاد ، ناله ام در اومد .
" قلبم درد می کنه مامانی " با صدای آرومی زمزمه کردم و صورتمو از رو فرش بلند کردم . به جلوم نگاه کردمو چیزی جز یه هیکل محو ندیدم .
" لویی ... " شنیدم که مامانم با یه تأمل گفت . مامان میدونه این برای من سخته چون خودشم عاشق اونه . اون عاشق خونواده من بود و من عاشق اون .
من هنوزم عاشق خانوادشم .
ولی مطمئن نیستم اون هنوزم عاشق مال من باشه .
" باید برم بخوابم " با صدای آرومی گفتمو حس کردم پلک هام با حجم اشک هایی که ازشون بیرون اومده بود دارن سنگین میشن .
تا حالا شده قلبتون بشکنه ؟
من ، لویی ویلیام تاملینسون ، یه قصه جالب درباره دو تا مرغ عشق دبیرستانی که یکی شون عاشق نمی مونه رو براتون خواهم گفت .
.
.
.
.
.
سلااااااام
شب شماااا بخیـــــــــر
😊حالا داستان کم کم گرم میشه نگران نباشین😊
پارت ها هم طولانی تر میشن
😊از اون جهتم نگران نباشین😊
یه هفته ای من مهربون میمونم نگاه نمی کنم که نه سین درست حسابی داره نه ووت
😊از این یکی جهتم نگران نباشیـــــــــــن😊
ویت لاتز اف لاو عشقاااا
💜💙With Lots of Love 💙💜
YOU ARE READING
Make You Mad [Persian Translation]
Fanfiction"عصبانیش کن! " All Right Reserve To @louissmolbean