≈ Chapter Fourty Four

431 90 14
                                    


یه نفس عمیق کشیدم و رفتم سراغ استوری های اسنپ چتِ لویی .

انگاری یه ابر رو سرش پول باریده یا یه درخت به جای میوه ، پول داده بهش چون اینی که من میبینم داره نشون میده اون هم کفش های جدید داره هم لباس های جدید و هم یه خروار چیزای جورواجور و نو .

تازه اجازه بدین به پیرسینگ الماسی شکمش هم اشاره کنم که به شدت درخشانه .

به نظرم میاد از قبلش هم زنونه تر شده چون انگاری پوشیدن پنتی رو به باکسر و تاپ رو به تیشرت ترجیح میده .

و من با این قضیه از اکی هم اکی ترم . ولی باید اعتراف کنم این خیلی هاته . حاضرم شرط ببندم دوشنبه تو کالج  لویی میشه بحث جدید بچه ها .

با دیدن اسنپ بعدی چشم هام داشت چهارتا میشد . تو عکس لویی فقط یه پنتی تنش بود و یه تیشرت گشاد که یه دست از پشت تیشرت رو از رو شکمش بالاتر برده بود .

به پایین عکس دقت کردمو اونجا یه یارو خودشو به شکم لویی چسبونده بود ، زبونش دقیقا کنار پیرسینگ ناف لویی بود .

صورتش قابل تشخیص نیست چون لو رو صورت یارو یه قلب گنده قرمز گذاشته . رنگ بدنش خیلی آشنا به نظر میاد ولی هیچ یادم نمیاد کجا دیدمش .

یه نفس عمیق میکشم ؛ حسی از درد ، عصبانیت و ناراحتی همه وجودمو پر میکنه . این عجیبه چون من واقعا ازش خوشم نمیاد . تنفر . آره حسم بهش بیشتر تنفره تا دوست داشتن .

ولی چیزایی که اون شب جوانا به لویی گفت بهم فهموند که لویی خوشحال نیست . یادمه که اون موقع ها چقدر خوشحالی و خوشحال کردنش به من و کارام بستگی داشت .

ولی من همیشه قایمکی ازش در حال خوابیدن با دیگران و خیانت بودم . و هیچوقت ، هرگز حس گناه بهم دست نداد . هیچ وقت تا الان .

من دنیای لویی بودم و خیلی احمق بودم که گذاشتم همچون کسی رو از دست بدم . اون روزا دوستام بابت رابطه و تعهدی که تو اون سن کم برا خودم ایجاد کرده بودم سربه سرم میذاشتن و  اذیتم میکردن .

و من خودمو عوض کردم ، اما نه برای کسایی که به معنی واقعی کلمه بهم اهمیت میدادن بلکه برا آدمایی که من و آینده م براشون اصلا مهم بود .

حتی با مامان خودمم افتضاح رفتار میکردم .
حرف اون شد ، خیلی وقته که بهش تلفن نزدم .
گند زدم ، خیلی بدم گند زدم ولی الان دیگه یه مردم .

و یه مرد اشتباهاتش رو درست میکنه تا رضایت دیگران رو به دست بیاره . این کاریه که میخوام همین الان انجامش بدم .

" درستش میکنم "

.


.


.


.

.سلام عزیزا

دلم براتون تنگ شده خـــــفـــــن


چرا همه تو پارت قبل اشتباه برداشت کرده بودین


بـــابــــــا
منظورم این بود ک پارت آماده نداشتم

الانم این پارت با کمک بیتای عزیز حاضره
@

betty_ch2000

بازم تو راهه

💙دوستون دارم💙

Make You Mad [Persian Translation]Where stories live. Discover now