" پس الان تو و لویی چیزی یین ؟ " از مکس پرسیدم ، همچین که لویی سخنرانیشو تموم کرد .مکس با چشمای گرد و یه ته رنگ صورتی رو لپ هاش چرخید سمتم . فوری سرشو به نشونه نه تکون داد و یه پوزخند کمرنگم رو لب هاش بود .
" نه . فقط دوستیم " شونه هاشو انداخت بالا . منم با یه هوم جواب دادم ؛ می دونم خیلی زود با هم سر قرار میرن .
اگرچه منم کاری می کنم که مطمئن شم همچین چیزی هیچوقت اتفاق نیفته ." یادته لویی ازم خواست برم اتاقش که کمکش کنم ؟ "
مکس با سر گفت اره
" خب ، فقط در همین حد بگم که اونجا چیزایه شیطونی پیش اومدن "فک مکس افتاد ولی بعد بلافاصله بستش " من- منظورت چیه ؟ " با کنجکاوی پرسید .
" اون رو زانوهاش افتاد و برام ساک زد . بعدش ، یه کاک رینگ برام گذاشت و روم سواری کرد ، اول اون اومد، ... "
" اینجا چه خبره بچه ها ؟ " لویی اومد سمت مون و یه چشم غره غلیظ بهم رفت . دست های کوچیک و قشنگشو رو شونه های مکس گذاشت و یه لبخند دوست داشتنی بهش زد .
" بیا بریم دی جی ، ما لازمت داریم " از شونه هاش هلش داد .مکس یه لبخند خجاتی به لویی زد و بعدم از بین جمعیت دنبالش رفت که برن رو استیج ، جایی که میکروفونا و سازها رو چیده بودن .
" لویی تو تخت خوب بود ؟ " از صدایی که اینو گفت پریدمو ، برگشتم سمتش . چشم هامو چرخوندمو با صدا نفسمو بیرون دادم .
" وای ببین کیا اینجان ! لارنُ پریُ جسی " با یه لبخند مصنوعی دست زدم .
" لویی فوق العاده بود . نمی دونم شماها قصد دارین چه شیرین کاریی دربیارین خانم ها ؛ ولی هر چیزی که تو سرتونه "
یه لحظه مکث کردم ، لویی رو با انگشت به دخترا نشون دادم
" درست از آب درنمیاد "" تو ازش خوشت میاد " لارن گفت و سریع یه پیک شراب سفید رو از سینی پیشخدمتی که داشت دور میشد برداشت . " انکار نکن "
" اینکه از کسی خوشت بیاد ایرادی نداره هری . حتی اگه اون دوست پسر سابقت باشه . خجالت نکش " پری گفت و با دست چند بار زد به پشتم .
" آره ، " لارن نوشیدنی شو مزه مزه کرد . " تو میخوای بازم به فاکش بدی ، ولی چه بد که نمی تونی داشته باشیش . همچین شانسیو شیش ماه پیش دور انداختی "
" من از شما دخترا متنفرم ، ولی خب بعدش عاشقتونم " زدم زیر خنده .
.
.
.
.
شرمنده من خودمم تازه دستگیرم شد
تو این فنفیک همه از دم یه تخته شون کمه
!!!
😜😂😜😂اگه خدا بخاد این هفته اخره
بعدش میریم خونه مون و منم دستم به کامپیوتر و نت و .... میرسهاومدم این پارتو از گوشیم کپی کنم
داشتم با خودم میگفتم اینجا غر بزنم که چقدر بازخوردا کمه و نیستین و دوس ندارینشبعد دیدم ای دل غافل
اینکه از اون پارت کوتاهااااااااس
ولی بازم باید بهم ووت بدین
گوناه دارم این همه وقت وسط خاک و خل خو
😔😁😁😔
YOU ARE READING
Make You Mad [Persian Translation]
Fanfiction"عصبانیش کن! " All Right Reserve To @louissmolbean