≈ Chapter Twenty One

785 157 83
                                    


" از هیچ کدوم از کلاسات خوشت اومده ؟ " نایل پرسید و کنارم نشست .
کالج داشت زیادی خوب پیش میرفت . ما برای تمام هفته و هفته بعد هیچ تکلیفی نداشتیم .

تمام کاری که باید انجام می دادیم آشنا شدن با ساختمونا ، آشنا شدن و یاد گرفتن همدیگه و بچه خوبی بودن تا جایی که می تونیم بود .

بعضیا هیچ کنترلی ندارن .

" آره من از پروفسور دین خوشم میاد ، واقعا باحاله " بلند خندیدم . اون بهمون آبنبات داد و درباره همه چیز خیلی بی خیال و آسون بود . تو کلاسش فقط یه قانون وجود داشت و اونم این بود که شلوغ نکنیم .

" اینی که میگی اون آسیاییه نیست ؟ " نایل بلند پرسید و باعث شد اونایی که از کنارمون می گذشتن سرهاشونو برگردونن طرفمون . سری به تاسف تکون دادم و بهش چشم غره رفتم .

" لازم نبود اونو بگی ولی آره . و من فکر نمی کنم اون اصلا آسیایی باشه . رنگ پوستش برنزه است و چشم هاشم ریز نیست ، باید دورگه باشه " بطری آب مو باز کردم .

" من از خانم کار خوشم میاد " مکث کرد با یه نگاهی که ازش شیطونی می بارید دور و بر رو پایید " اون کلفته "  زد زیر خنده و باعث شد بپره تو گلوم . تف کردمش بیرون و چند بار سرفه کردم ، نفسم بالا نمیومد .

" مواظب باش فرفری " یه صدا اینو گفت . سرمو اوردم بالا و یه دختر واقعا کیوت رو دیدم . بهم چشمک زد و برام بوس فرستاد و بعدم رفت .

همونطور که میرفت به بدن و اندامش نگاه کردم . فقط می تونم بگم دختر خوش اندامیه . " هززز " نایل یه جور وحشتزده و ترسیده ای صدام زد که همه فکرام پودر شد .

" چیه ؟ " برگشتم سمتش و به اون یکی طرفش نگاه کردم . نگاهم یه لحظه افتاد به لویی . تنها نشسته بود و اشک هاشو پاک می کرد .

داره گریه میکنه .

" همینجا بمون " زیرلبی به نایل گفتم و آروم رفتم طرفش . وقتی به میزش رسیدم کنار دستش نشستم .

فین فین کرد و دوباره شروع کرد به گریه کردن .
" برو ، هر کی که هستی " غرغر کرد . لبخند زدمو دستمو انداختم دور کمرش .

" ببین بچه جون "
لویی برگشت ، معلومه انتظار نداشته منو ببینه . حال و هوای ناراحتش جاشو به عصبانیت داد . دستمو از دور کمرش هول داد و چشم هاشو پاک کرد .

" چیه استایلز ؟ " با تندی پرسید . لبمو گاز گرفتم و به چشم های غمگین طوسیش نگاه کردم .
" به نظر میومد به یه شونه که روش گریه کنی احتیاج داری " با مهربونی بهش گفتم .

لویی یه نگاه بد به سر تا پام انداخت
" حتی اگه داشته باشم هم ، مطمئنا طرف کون تو نخواهم اومد " گفت و باعث شد خودمو عقب بکشم . خب ، اخ !

" اگه کسی رو نداری که پیشش بری من همیشه اینجام لو ، "

" تو با دوست دخترت مشغول نبودی استایلز ؟ " لویی یه دفعه پرسید . گیج بهش نگاه کردمو برگشتم اون دختره رو دیدم .

Make You Mad [Persian Translation]Where stories live. Discover now