≈ Chapter Fourteen

959 201 44
                                    

" به چه دلیل فاکی ماشینتو ازت گرفتن ؟ " جسی با پررویی ازم پرسید . من نمیخواستم با لویی و دخترا برم چون اونا همشون ازم متنفرن ؛ از وقتی که بهش خیانت کردم .

" چون نمره هام بدن و از تیم بیرنم کردن " با بی خیالی شونه هامو انداختم بالا . پری هومی کرد و سرشو تکون داد .

" شاید باید سال بعد بیشتر تلاش کنی " با یه لحن خشک و بی تفاوت گفت . اون بهتر از اینه ، اینو خوب میدونم .

" هری ، تو و لویی کی قراره دوباره با هم بخوابید ؟ " لارن یهو حرف انداخت وسط جو . اخمام رفت تو هم و برگشتم لویی رو دیدم که سرخ شده بود .

و فکر نکنم این از روی خجالت بوده باشه .

" تو یه تیکه کونی ! " به لارن پرید و اون فقط خندید و شونه بالا انداخت .

" من چیزی هستم که می خورم " با یه لبخند از خود راضی که تو صورتش معلوم بود گفت و سریع نگاهشو برگردوند به جاده .

" شاید به خاطر همینه که مثل یه دیک میمونی ! " دوباره جوابشو داد . بلند قهقهه زدم و صورتمو از خجالت با دستام پوشوندم . یامه لویی همیشه تو پررو بازی درآوردن واسه مردم و جوابای تند و تیز دادن بهشون عـــــالی بــــــــــــــود .

دستمو از رو چشام برداشتم و لبمو گاز گرفتم . دخترا دارن ریز ریز میخندن و لارن هم داره لبخند میزنه . " دوست پسره سابقت همین الان به جوک ات خندید " دوباره پروند .

" لارن بزن کنار ! زود باش ! " لویی با هول و ولا گفت . " چیشده ؟ " جسی پرسید . لارن سریع رفت سمت پمپ بنزین و یه دور تند زد و ماشینو متوقف کرد .

لارن نفس های سنگین می کشید و سه تا دختر دیگه عین دیوونه ها به لویی زل زده بودن . لویی یه صدای عصبانی از ته گلوش در آورد و پرید رو سر و کله لوتی ، خودشو تا صندلی راننده جلو کشید و محکم لارنو زد و بهش فحش داد . لارن هم تلافی کرد و محکم زد تو گوشش .

" باهام دعوا کن " با لحن نمایشی گفت . لویی خم شد جلو ، بین دسته های صندلی ها ؛ لوتی بلند به اینکارش خندید و یکی زد رو باسنش .

" آوووووه آرع لوتی ! بزن در کونش ! " جسی از پشت سرم داد کشید . خم شد جلو بین من و لوتی و یه سیلی محکم و سنگین به باسنش زد که باعت شد لویی برگرده سمتش و با اوقات تلخی بهش بپره .

" باشه باشه باشه ! دیگه نه ! دیگه داریم میرسیم " پری گفت و باعث شد همه برگردن سر جاهاشون .
" کمربندا بسته اس ؟ " پرسید و وقتی همگی سر تکون دادیم ، لارن دوباره ماشینو راه انداخت .

.

.

.

" حالا واقعنی فکرمیکنی به همدیگه برمیگردین ؟ " لارن همونطور که موهای پشت سرمو می کشید ازم پرسید . اون یه کم عجیب غریبه .

نگاهمو به آسمون شب بالا سرم دادم و به اون جسم تابانی که صورت تمام بچه های مدرسه رو روشن کرده بود خیره شدم . سرمو به علامت منفی تکون دادم و لبخند غمگینی زدم .

" نه ، احتمالا نه . شاید .... ولی در کل " مکثی کردمو به لویی نگاه کردم که رو لوتی افتاده بود و از دست جسی روده بر شده بود " ن ... نه " زبونم گرفت .

رومو برگردوندم سمت لارن و با یه نگاه مشکوک و چشمای نیمه باز ازش پرسیدم " چرا داری از من دربارش می پرسی ؟ ضمنا فکر می کردم ازم متنفری پس چرا اصلا چرا داری باهام حرف میزنی ؟ "

بلند بلند خندید ، جوری که سرش به عقب متمایل شد
" آروم بگیر بچه ببر . این فقط ... " یه نفس عمیق کشید و لبشو آروم جویید
" من تا حالا هیچوقت انقدر عشق رو تو چشم های یک نفر ندیده بودم . منظورم اینه معلومه لویی عاشق خانوادشه ؛ ولی هری ، وقتی حرف تو میاد وسط انگار کل دنیا براش متوقف میشه . باید ببینی لویی چجوری بهت نگاه میکنه . تویه اون چشم های قشنگ آبی اونقدر عشقه که خنده داره " لارن با یه لبخند خیلی بزرگ رو صورتش تعریف کرد .

"اون و خانواده اش وقت پدر لویی ترک شون کرد غمگین بودن ، ولی تو اونو خوشحال کردی . تو باعث شدی اون احساس خاص بودن پیدا کنه .اون خیلی عاشقته ولی میدونی ، " لارن اومد جلوم و میدل فینگرشو نشونم داد .

" تو نتونستی اونو ببینی " بعد راهشو کشید و رفت ؛ باعث شد بهم حس گناه دست بده .

حس گناه به خاطر خیانت کردنم به لویی ؟

هرگز !

من احساس گناه میکنم چون لارن نفساشو حروم گفتن چیزی کرد که من خودم خیلی واضح میدونم .

لویی عاشق منه .

.

.

.

.

.

.حالا لویی عاشقه هری هست

ولی مترجم کلافه ی کلافه ست

نق نقو بودن خیلی بده

ولی من از همون اول گفتم که برا در و دیوار و هوا اپ نمیکنم

از این ب بعد اپ ها طبق شرط ووته

رسید ← ‌اپ
نرسید ‌← ‌صبر

و قول میدم حتی نتونین حدس بزنین پارت بعد چه اتفاقایی میفته
👿😎😎😎👿
55 تا ناقابل

アタシハダアレ

Make You Mad [Persian Translation]Where stories live. Discover now