≈ Chapter Sixteen

890 177 31
                                    

" خب ممم یه کم قبلتر ، ازت پرسیدم که اصلا با کسی خوابیدی " هری با یه پوزخند رو صورتش گفت . " چرا هنوز با هیچکی سکس نداشتی تو ؟ " هر هر زد زیر خنده .

سرمو انداختم پایین و به انگشتام نگاه کردم که با هم ور میرفتن . حس کردم قلبم داره وایمیسته ؛ ولی جلوی خودمو گرفتم و خشم رو جایگزینش کردم .

" چون برعکس تو ، من میتونم بدون سکس هم زندگی کنم . من میتونم بدون کمک تو از زیبایی بدن خودم لذت ببرم . میتونم انگشتای خودمو ببرم پشتم ، درست از کنار انحنای تیز کمرم ، پایین و پایین تر سُر بدم ، تــــــاااااا برسن به وسط  رون هام و فرو کنمشون تو . من هیچوقت به دستای کس دیگه ای رو خودم نیاز ندارم . نه حتی تو " جوابشو جوری که دلم میخاست دادم .

هری فرمون ماشین رو محکم تر چسبید و ابروهاشو کرد تو هم . همینه ، دیگه چیزی برا گفتن نداری ، نه استایلز ؟

عوضی .

خیلی طول کشید تا لارن رو راضی کنم که ماشینشو به من و هری بده تا بریم دکتر و آزمایش بدیم . آخرش به دخترا گفتم ، براشون تعریف می کنم بین من و هری چی شده .

خوشبختانه وقتی من و اون رفتیم دوست دخترش هنوز خواب بود.افتاده بود رو یه یارو و یقه لباسش تا رو شونه هاش پایین اومده بود .

گردهمایی و آتیش روشن کردن کنار دریاچه فقط برای دانش آموزای سال اخر بود ؛ نه برای جنده های کالج !

" رسیدیم " هری با غرغر کلیداشو برداشت و از ماشین پیاده شد .

اون هنوزم یه کونیه .
.

.

.

.

.

عصبی با پام رو زمین ضرب گرفتم و گوشه ناخن هامو با دندون می کنم. دکتر با یسری کاغذ تو دستش اومد بیرون .

" هر دوتون  پاک هستین " با یه لبخند بهمون گفت . عینکشو از چشماش برداشت و بعد پرسید " یه همچین وضعیتی چطور پیش اومد اصلا ؟ "

" دوست پسر سابقم که اینجاست " به هری اشاره کردم " و بهم خیانت کرده بود و شب پیش ما به یه جشن از طرف مدرسه رفته بودیم و بعدشم رفتیم به یه پارتی و مست کردیم و .... "

" بعدش با هم خوابیدیم " هری به جای من حرفمو تموم کرد . دکتر یه جوری بهمون نگاه کرد انگار که ماها دیوونه ایم . یه کم مکث کرد و بعدش یه لبخند حرفه ای به صورتش اضافه کرد .

" روز خوبی داشته باشین پسرا " گفت و از پیش مون رفت . از جام بلند شدم و سریع رفتم بیرون . لااقل سالمیم .

.

.

.

.

.

" پس همش همین ؟ " جسی هل داد . من تند تند سرمو تکون دادم . " اره ، همش همین . دیگه هیچی نیست " گفتم و پری رو روی تاب هل دادم .

Make You Mad [Persian Translation]Where stories live. Discover now