[Vote & cm plz]
2021_اسکاندیناوی
هری با ترس به لویی خیره شد و اروم لب زد" لو..تو..میخوای..اینجا..سکس کنیم؟ عقلتو از دست دادی؟ "
لویی هومی کشید و گفت
" اتفاقا چون عقلم کامل سره جاشه میگم که وسط همین کوچه!"
هری اخمی کرد و خواست غر بزنه که لویی لباشو به لبای هری چسبوند و مشغول بوسیدنش شد.
ثانیه ایی نکشید که عقب کشید و روی لبای خوشرنگ هری زمزمه کرد
" بهتره غر زدنو تموم کنی چون مامانت تو خونه منتظرمونه...!"
هری که تا الان خیره به لبای خیس لویی بود گفت
" خیلی خب پس بریم دیگه تا الانم کلی دیر کردیم!"
لویی چشماشو تو حدقه چرخوند و دست هریو که داشت به سمت خونه میرفتو کشید و این هری بود که با شتاب تو بغل لویی افتاد. خنده ایی کرد و اروم گفت
" هی لو چیکار میکنی تو؟"
لویی شونه بالا انداخت و گفت
" اول کارمونو تموم میکنیم بعد میریم خونه"
هری نگاهی به لویی انداخت و بعد اروم گفت
" هی... تو به اون دختری که باهاش خوابیدم حسودیت شده؟"
لویی چشم غره ایی رفت و توی یه حرکت جای خودشو هریو عوض کرد و هریو به دیوار پشتش چسبوند و خودشم از پشت به هری چسبید و لباشو نوازش وار به گوش هری کشید و زمزمه کرد
" بیب.....بهتره بجای حرف از دهنت صدای ناله بیاد بیرون..! "
هری اب دهنشو قورت داد و بعد سری تکون داد .
لویی که حالا رضایتو از هری گرفته بود دستشو اروم روی بدن هری کشید و همون دستشو تا زیپ شلوارِ خاکی رنگ هری برد و خواست دستشو اروم وارد شلوار هری کنه که صدایی از بیرون کوچه اومد....
لویی سریع دستشو عقب کشید و یکم از هری جدا شد و منتظر موند .
هری اروم سرشو برگردوند و به سره کوچه خیره موند.لویی خیلی آهسته و با غر گفت
" اخه کدوم خری ساعت 10 صبح میاد بیرون .....؟"
هری خنده ایی کرد و شونه ایی بالا انداخت و گفت
" من و تو!"
لویی بذای هزارمین بار چشماشو تو حدقه چرخوند و گفت
" خودمونو نمیگم اون خری که داره از سره کوچه میادو میگم "
هری هم دوباره شونه ایی بالا انداخت و به سره کوچه خوش آبو رنگشون خیره موند.
همون موقع مردی پیر وارد کوچه شد و با دیدن هری و لویی تو بغل هم یکم جا خورد.
![](https://img.wattpad.com/cover/235803784-288-k632218.jpg)
YOU ARE READING
Deathly Hallows [L.S][Z.M] Completed
Fanfiction. . . [ جوری منو ببوس که انگار آخر دنیاست..!] وضعیت: کامل شده