part 52

297 49 148
                                    

[Cm&vote]



2021_آزگارد



لویی نفسای آخرشو میکشید..
باور داشت که اینبار اخرین باره..!
میتونست نفرتو توی چشمای اون زن ببینه..همچنین بی رحمیشو!

زن فشار دستشو زیاد و زیاد تر میکرد..

و لویی کاری جز تقلا کردن برای یک ذره اکسیژن نمیتونست بکنه. اروم لب زد

" این....منصفانه نیست!"

زن به سختی جمله لوییو شنید و گفت

" هیچی تو این دنیا منصفانه نیست پسر جون"

و به جون دادن لویی چشم دوخت که ناگهان با صدای بلندی از جاش پرید و پشته سرشو نگاه کرد جایی که الان لیام وایساده بود!

یک لیام معمولی نه...لیامی که رنگ چشماش به ابی روشن تغییر پیدا کرده بود و کل بدنش جرقه میزد..

با اخم به زن خیره شد و بهش فرصتی نداد که بخواد تکونی بخوره فریادی زد وبا دستش به زن جرقه هایی که از رعدو برق نشعت میگرفت پرت میکرد.

زن جیغ میکشید و سعی میکرد خودشو از دست لیام نجات بده..

لیام بهش فرصت نمیداد و زن نمیتونست از قدرتش استفاده کنه ...

لیام یکم جلو رفت و گردن زنو گرفت و مشتی از جرقه وبرق حواله شکم زن کرد و همینطور مشتاشو ادامه داد محکم تر و محکم تر تا حدی که زن خون بالا اورد و بی حال و بدون قدرت شد. ل

یام با تنفر پرتش کرد روی زمین و برگشت به سمت لویی و گفت

" لویی چجوری باید بکشمش؟"

لویی که گوشه اتاق نشسته بود و تا الا شاهد اون ماجرا بود سریع جواب داد

" اون..نمیمیره لیام! ما باید گیرش بندازیم ...زندانیش کنیم.."

لیام گفت

" چی؟ لویی منظورت چیه؟"

لویی به سختی از جاش بلند شد و جلو اومد وگفت

" داستان علائدین و غول چراغ جادو رو خوندی؟"

لیام یکم اخم کرد و بعد سریع گفت

" یعنی....."

لویی سریع تر گفت

" ینی باید گیرش بندازیم تو چراغ !"

لیام خندید و گفت

" واو چه نقشه ایی!

این استخونو گوشته لویی چجوری بکنیمش تو این انقده چراغ؟"

لویی چشم غره ایی به لیام رفت و گفت

" ما باید محاصرش کنیم اون برای فرار کردن از دستمون تبدیل به گاز میشه و توی هوا پراکنده میشه اون وقت میتونیم گیرش بندازیم"

Deathly Hallows [L.S][Z.M] CompletedOnde histórias criam vida. Descubra agora