[Cm&vote]
2021_آزگارد
لویی نفسای آخرشو میکشید..
باور داشت که اینبار اخرین باره..!
میتونست نفرتو توی چشمای اون زن ببینه..همچنین بی رحمیشو!زن فشار دستشو زیاد و زیاد تر میکرد..
و لویی کاری جز تقلا کردن برای یک ذره اکسیژن نمیتونست بکنه. اروم لب زد
" این....منصفانه نیست!"
زن به سختی جمله لوییو شنید و گفت
" هیچی تو این دنیا منصفانه نیست پسر جون"
و به جون دادن لویی چشم دوخت که ناگهان با صدای بلندی از جاش پرید و پشته سرشو نگاه کرد جایی که الان لیام وایساده بود!
یک لیام معمولی نه...لیامی که رنگ چشماش به ابی روشن تغییر پیدا کرده بود و کل بدنش جرقه میزد..
با اخم به زن خیره شد و بهش فرصتی نداد که بخواد تکونی بخوره فریادی زد وبا دستش به زن جرقه هایی که از رعدو برق نشعت میگرفت پرت میکرد.
زن جیغ میکشید و سعی میکرد خودشو از دست لیام نجات بده..
لیام بهش فرصت نمیداد و زن نمیتونست از قدرتش استفاده کنه ...
لیام یکم جلو رفت و گردن زنو گرفت و مشتی از جرقه وبرق حواله شکم زن کرد و همینطور مشتاشو ادامه داد محکم تر و محکم تر تا حدی که زن خون بالا اورد و بی حال و بدون قدرت شد. ل
یام با تنفر پرتش کرد روی زمین و برگشت به سمت لویی و گفت
" لویی چجوری باید بکشمش؟"
لویی که گوشه اتاق نشسته بود و تا الا شاهد اون ماجرا بود سریع جواب داد
" اون..نمیمیره لیام! ما باید گیرش بندازیم ...زندانیش کنیم.."
لیام گفت
" چی؟ لویی منظورت چیه؟"
لویی به سختی از جاش بلند شد و جلو اومد وگفت
" داستان علائدین و غول چراغ جادو رو خوندی؟"
لیام یکم اخم کرد و بعد سریع گفت
" یعنی....."
لویی سریع تر گفت
" ینی باید گیرش بندازیم تو چراغ !"
لیام خندید و گفت
" واو چه نقشه ایی!
این استخونو گوشته لویی چجوری بکنیمش تو این انقده چراغ؟"
لویی چشم غره ایی به لیام رفت و گفت
" ما باید محاصرش کنیم اون برای فرار کردن از دستمون تبدیل به گاز میشه و توی هوا پراکنده میشه اون وقت میتونیم گیرش بندازیم"
VOCÊ ESTÁ LENDO
Deathly Hallows [L.S][Z.M] Completed
Fanfic. . . [ جوری منو ببوس که انگار آخر دنیاست..!] وضعیت: کامل شده