part 33

325 66 61
                                    



2020_لندن




" لعنت بهت نایل.....همه چیو یادم میاد! "

لویی با داد بلندی گفت و سرشو بیشتر فشار داد موهاشو می کشید و توی چشمایی حالا با فشار بهم بسته بود پر اشک بود و چند تا ازون قطره اشک ها روی گونش ریختند.

اون پسر درد می کشید...!
مثل همیشه!
انگار درد رو فقط برای اون ساخته بودن...

چند دقیقه توی داد زدن و درد کشیدن لویی گذشت و طولی نکشید که همه داد زدناش تموم شد و روی زمین افتاد.
نایل با ترس بالا سرش رفت و بلند اسمشو صدا زد.

"لو....لویی...! "

هرچقد لوییو تکون می داد اون هیچ ری اکشنی نشون نمیداد.

" لویی.......محض رضای خدا یه علامت حیات بده...
خدایا گوه خوردمممم....لووووو تروخدا..! "

نایل بغض کرده بود.....فکرش کار نمی کرد......
داشت دیوونه میشد..!
لویی بعد از چند ماه بهوش اومده بود و حالا دوباره بی هوش شده دوباره چشمای اقیانوسیه بسته بود...
و اینا همش تقصیر نایله........

بالاخره نایل به خودش اومد باید یکاری می کرد..نه! نباید پپه باشه....

پس با زور زیادش لویی با یه دست بلند کرد و از اتاق مخفی طبقه سوم بیرون اومد با دست دیگش درو  بست و شمعدونو به حالت اولیش برگردوند.
و با تمام توان از پله ها پائین رفت.


















هری  با لبخند به هانا که کار با گوشیو بهش یاد داده بود نگاه کرد  و با لحن مهربونی ازش تشکر کرد

" هانا تو فوق العاده ایی! یعنی من با اینکه سواد ندارم ولی خیلی خوب تونستم ساختار این موبایلو درک کنم اونم به لطف تو..."

هانا با شنیدن این حرفا از هری گوشه لباش کش اومدن و سرشو پائین انداخت و یه تار موش توی صورتش ریخت.

هری با شک به هانا نگاه کرد..
اون باید الان اون تار مورو کنار میزد از صورت هانا یا.....؟
خدایا هری باید چیکار می کرد؟ اگ اینکارو نکنه بی ادبی نشه!
اما باید بکنه! بخاطر هدف لعنتیش باید بکنه..!
اما... مگه هدفش نجات لویی نبود؟

یا شاید هانا هدف جدید هری بود؟!؟

هری توی این فکراش گیر کرده بود و دودل به هانا نگاه می کرد که با صدای داد کسی از جاش پرید.

هانا فورا لب زد

" این صدای نایل بود.....یه اتفاقی افتاده! "

و سریعا از اتاق هری بیرون اومد و پشت اون هری بیرون اومد.

همینکه هانا درو باز کرد نایلو دید که لویی توی بغلشه و توی راهرو نشسته و داره گریه می کنه .
هری و هانا سریعا پیش نایل رفتن . هری که با دیدن بدن بی جون لویی هول کرده بود  لوییو از بغل نایل بیرون کشید و سر لوییو توی دستاش گرفت و با داد به نایل گفت

Deathly Hallows [L.S][Z.M] CompletedNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ