part 23

336 64 45
                                    




2020_لندن








لیام به سوزی ذل زده بود و نگاهشو ازش برنمیداشت.
سوزی جلو اومد و با مهربونی گفت

" سلام ......تو باید همون لیام معروف باشی!"

و تازه لیام به خودش اومد...

سوزی خب اون کسی نبود که لیام انتظار داشته باشه اون زن یه خانم مسن سیاه پوست بود و خیلی خیلی مهربون بود...!
لیام فکر می کرد سوزی باید داف باشه! ولی خب نبود.

لیام جواب سوزیو خیلی مودبانه و صمیمی داد

" هی سلام منم از دیدنت خوشحالم سوزی..."




نایل از سوزی دعوت کرد تا پیشش بشینه .

سوزی از بیسکوعیتایی که آماده کرده بود برای همه گذاشت و بدون مقدمه شروع به حرف زدن کرد

"  خیلی خیلی دلم واستون تنگ شده بود  راستش وقتی نامه های لوییو میخوندم یکم اروم میشدم ولی اون حدودن دو هفته ایی هست که بهم نامه نداده باور کنین توی اون وضع توی اون شهر کوچیک از نگرانی مردم.
خواهرم همش میگفت اگه انقد حرصو جوش بخوری  دستت دیر تر جوش میخوره...!"

همه به هول بودن سوزی خندیدن و هانا گفت

" اووو سوزانه پس تو دستت شکسته بود؟"

و این زین بود که با حرص گفت

" هاناااااااا اون اسمش سوزیه لطفا انقد عن بازی در نیار..
اخه سوزانه؟ دهنت خسته نمیشه؟"

هانا اومد بدتر جواب زینو بده که سوزی همرو ساکت کرد

"هیششش عین بچه های پنج ساله شدین!!
اره عزیز دلم دستم شکسته بود برای لویی توی نامه نوشته بودم نگفت بهتون؟ "

نایل سرشو پائین انداخت و خیلی اروم و با آه گفت

" وقت نشد...."

سوزی با این حرف نایل نگران گفت

" چرا بهم نمیگید لویی کجاست؟
دارین نگرانم میکنید قلبم ضعیفه بچه ها.."

لیام زودتر از بقیه گفت

" اون یه سفر رفته سفر کاری زود برمیگرده نگران نباش ما به تو دروغ نمیگیم!"

سوزی  کمی خیالش راحت شد و از نگرانیش کم شد
ولی هنوز غر میزد و چاییه سبزشو میخورد.












اون جمع بالاخره بعد ازدو ساعت از هم جدا شدن و هرکس سر یکاری رفت .
سوزی رفت تا ناهار درست کنه و بقیه روی مبلا نشسته بودن.
نایل توی تلویزیون گیم میزد .
هانا کتاب میخوند و زینو لیام آروم باهم حرف میزدن.

Deathly Hallows [L.S][Z.M] CompletedWhere stories live. Discover now