part 18

370 69 92
                                    






2020_لندن









" جیجی نه ! مادر بچت."

زین ازین حرف جیجی جا خورد و برگشت لیامو نگاه کرد.
چرا لیامو نگاه کرد؟ چون شاید احساس نا امنی می کرد! چون اگه اون شب کزایی الان یادش بود‌.... میتونست جلوی جیجی دراد!
ولی هیچی یادش نیست جز همونایی که جیجی تعریف کرد.

"خب تو منو تو بار یه‌کافه دیدی و از ظاهر و تیپ من خیلی خوشت اومد ما باهم حرف زدیم و کلی مشروب نوشیدیم و انقدر مست بودیم که به سمت دسشویی کثیف اونجا رفتیم و یه سکس فوق العاده توش داشتیم....زین اون عالی بود! "

زین یک‌ دور حرفای جیجیو توی ذهنش به یاد آورد.....
گند زده بود!
لیام درمودش چه فکری میکرد؟ ولش می کرد؟
اره حتما ولش می کرد.....
خدایا این همه بدبختی کی روی سر زین ریختن؟






لیام بعد از شنیدن حرف جیجی  خنده ایی از روی تعجب کرد .

خنده ایی که از صد تا اخمو دادو فریاد بدتر بود.
یجور حالت مسخرگی و ناباروری توش موج میزد
یه چیز مثل آرامش قبل از طوفان!

"زین...! این چی میگه؟"

لیام  با ناباروی گفت و خندش یکهو به اخم تبدیل شد.

هانا و نایل یه گوشه ایستاده بودن و فقط نگا میکردن چون حرفی نداشتن که بزنن و البته این عصبانیت لیام که کاملا مشهود بود خیلی خیلی واسه هانا  عجیب بود.





جیجی سرشو بالا آورد و با لحن عصبی فریاد زد

" این اسم داره ! زین....... نمیخوای یه چیزی بهش بگی؟؟"

و اما این وسط زین بود که هر لحظه یه بدبختی روی بدبختیش میومد.  سرش حسابی سنگین شده بود تا اینکه صدای لیاموبه زور شنید که با فریاد می گفت:

" اره زین نمیخوای یه چیزی بم بگی؟
ها؟
دارم با لیدی جذابت بد حرف میزنم با مادر بچت.............
اوه راستی بچت!!!!! "

لیام عصبانی تر از قبل گفت و جیجی جوابشو داد

"هی تو مشکلت چیه ؟
چرا فقط براش ارزو نمیکنی که در کنار زنی که دوسش داره و بچشون خوشبخت باشه؟؟؟ "


لیام خنده تلخی کرد  چیزی که اصلا به خنده شبیه نبود!
با صدایی که توش بغض کاملا مشهود بود گفت

" اوکی خوشبخت باشین .....کار ما تمومه!
در واقع همه چی تمومه! "



و داشت میرفت سمت اتاقش که صدای برخورد چیزی با زمین باعث شد برگرده و
اون زین بود که روی زمین افتاده بود !

دوئید بالا سرش و سر زینو توی بغلش گرفت زین بیهوش شده بود.

جیجی ازون ور جیغ زد

Deathly Hallows [L.S][Z.M] CompletedDonde viven las historias. Descúbrelo ahora