2020_لندن
گاهی وقتا همه چی بد پیش میره.
همه چی سیاه میشه انگار توی یه سیاهچاله گیر کردی بدبیاری پشت بدبیاری . سرگردونی و همه امیدتو از دست دادی میخوای تسلیم سرنوشتت بشی که...
یکی دستشو دراز می کنه و دستتو می گیره اون دست معجزست.میاد همه بدیاتو پاک میکنه سیاهیه محض زندگیتو تبدیل به سفیدیو نور میکنه. اون تنها معجزه زندگیت میشه قشنگ ترین و نورانی ترین معجزه زندگیت.
و برای لویی هری تنها معجزه بود.
دیوید همونطور از در خونه بیرون رفت و به سمت حیاط دوئید و نایلو هانا و لیامم پشتش دوئیدن.
و این زین بود که با تعجب وسط هال ایستاده بود. داد زد" میشه به منم بگید کی اومده؟ دارم نگران میشم..! "
و صدای لیامو شنید که گفت " زین همونجور اونجا واینستا بیا"
زینم با عجله و کنجکاوی خودشو به حیاط رسوند و همینکه رسید به جایی که بچه ها بودن نور خیلی زیادی توی چشمش خورد و درد بدی رو توی قرنیه چشم هاش حس کرد و
باعث شد چشماشو ببنده .همونطور که چشماش بسته بود دستای یکیو روی دستای خودش که جلوی چشماش بودو حس کرد.
دستای ظریف و دخترونه ایی که متعلق هانا بود.
به آرومی دست زینو پائین انداخت و خیلی آهسته گفت
" این صحنرو از دست نده شنیدم خیلی صحنه رویاییه! "
و بعد لبخندی به زین زد . حق با هانا بود توی هوا مردی بین یه عالمه نور سفید معلق بود.نور دورش پیچیده میشد و انگار داشت یه اثر هنری خلق میشد.
همه مات و مبهود تصویر رو به روشون بودن.
صورت مرد قابل تشخیص نبود.ولی موهای زیبا و بلند اون مرد که پیچ و تاپ میخوردن توی هوا تصویر بی نظیریو درست کرده بود.
چند دقیقه بیشتر طول نکشید که نور ها محو شدن و مرد روی زمین افتاد .
مرد از جاش بلند شد و ایستاد و همون موقع مرد پیری ظاهر شد مردی از جنس نور!این دو مرد خیلی شبیه هم بودن.
فقط تنها چند تا تفاوت جزئی دیده می شد.
مرد پیرتر جلو اومد و مرد جوان تر جلوی اون زانو زد.
صحنه با شکوهی بود!
مرد پیر شروع به سخنرانی کرد:
" نام تورا از نام خودم میگیرم نام تو ازین پس هرولد اردوارد استایلز خواهد بود تو نواده من هستی و همواره اسم من را بر دوش خواهی کشی.
YOU ARE READING
Deathly Hallows [L.S][Z.M] Completed
Fanfiction. . . [ جوری منو ببوس که انگار آخر دنیاست..!] وضعیت: کامل شده