part 29

332 63 61
                                    






2020_لندن










گاهی وقتا همه چی بد پیش میره.
همه چی سیاه میشه انگار توی یه سیاهچاله گیر کردی بدبیاری پشت بدبیاری . سرگردونی و همه امیدتو از دست دادی میخوای تسلیم سرنوشتت بشی که...

یکی دستشو دراز می کنه و دستتو می گیره اون دست معجزست.

میاد همه بدیاتو پاک میکنه سیاهیه محض زندگیتو تبدیل به سفیدیو نور میکنه. اون تنها معجزه زندگیت میشه قشنگ ترین و نورانی ترین معجزه زندگیت.


و برای لویی هری تنها معجزه بود.









دیوید همونطور از در خونه بیرون رفت و به سمت حیاط دوئید و نایلو هانا و لیامم پشتش دوئیدن.
و این زین بود که با تعجب وسط هال ایستاده بود. داد زد

" میشه به منم بگید کی اومده؟ دارم نگران میشم..! "

و صدای لیامو شنید که گفت " زین همونجور اونجا واینستا بیا"


زینم با عجله و کنجکاوی خودشو به حیاط رسوند و همینکه رسید به جایی که بچه ها بودن نور خیلی زیادی توی چشمش خورد و درد بدی رو توی قرنیه چشم هاش حس کرد و
باعث شد چشماشو ببنده .


همونطور که چشماش بسته بود دستای یکیو روی دستای خودش که جلوی چشماش بودو حس کرد.

دستای ظریف و دخترونه ایی که متعلق هانا بود.

به آرومی دست زینو پائین انداخت و خیلی آهسته گفت

" این صحنرو از دست نده شنیدم خیلی صحنه رویاییه! "


و بعد لبخندی به زین زد . حق با هانا بود توی هوا مردی بین یه عالمه نور سفید معلق بود.

نور دورش پیچیده میشد و انگار داشت یه اثر هنری خلق میشد.

همه مات و مبهود تصویر رو به روشون بودن.
صورت مرد قابل تشخیص نبود.

ولی موهای زیبا و بلند اون مرد که پیچ و تاپ میخوردن توی هوا تصویر بی نظیریو درست کرده بود.

چند دقیقه بیشتر طول نکشید که نور ها محو شدن و مرد روی زمین افتاد .
مرد از جاش بلند شد و ایستاد و همون موقع مرد پیری ظاهر شد مردی از جنس نور!

این دو مرد خیلی شبیه هم بودن.
فقط تنها چند تا تفاوت جزئی دیده می شد.
مرد پیرتر جلو اومد و مرد جوان تر جلوی اون زانو زد.
صحنه با شکوهی بود!


مرد پیر شروع به سخنرانی کرد:


" نام تورا از نام خودم میگیرم نام تو ازین پس هرولد اردوارد استایلز خواهد بود تو نواده من هستی و همواره اسم من را بر دوش خواهی کشی.

Deathly Hallows [L.S][Z.M] CompletedWhere stories live. Discover now