part 46

301 62 56
                                    





2020_لندن


نگرانی چیز عجیبیه...تا حالا بهش دقت کردین؟

اینکه قلبتون وادارتون میکنه نگران یه ادم بشین و این یعنی اینکه شما اون ادمو از ته قلبتون دوست دارین!

یه موقع هایی فرا میرسه که مغزت میگه نه تو دوسش نداری و بعد بوم یه اتفاق میوفته و دیگه مغزت جلوی دلت کم میاره...!

این نگرانیا این که یهو دلت پیچ میزنه یهو ته دلت خالی میشه برای یه نفر اینا همش یه معنی داره......اینکه تو عاشق اون فردی...!

و چی میشد که شخصیتای داستان ما نگران شدن به سراغشون بیاد...؟

یعنی بازم از هم فاصله میگرن؟
یعنی بازم غرورشون جلوشون میان؟

کی میدونه؟!











لویی با شنیدن صدای فریاد بلند هری سریع صندلیشو به پشت هول داد و نفهمید که فاصله اشپزخونه تا طبقه دوم رو چجوری طی میکنه......!

دوئید و فقط یه چیز واسش مهم بود و این .....هری بود.

پشت سر لو هانا و زین ونایل دویدند و بعد از فاصله کمی با لویی به اتاق هری رسیدن .

لویی به محض رسیدن به اتاق هری درو باز کرد و از چیزی که جلوش میدید نفسش بند اومده بود..!

یه ادم سیاه پوش که صورتش معلوم نبود دستشو دور گردن هری گذاشته بود و در حال خفه کردن او بود....

درست مثل طوری که قصد کشتن لورو داشت... همون ادم بود!

لوییی معطل نکرد و و گلدون روی میز هریو برداشت و به قدرت به سر اون مرد پرتاپ کرد  و مرد که حالا متوجه اونا شده بود خیلی سریع  جا خالی داد.

لویی چشماشو بست و وقتی که چشماشو باز کرد رنگ چشمای اقیانوسیش به بنفش تیره تغییر کرده بود!

دستاشو بالا اورد و رو به مرد گرفت و زیر لب با تحکم وردیو خوند و نیرو های قدرتمندش که درواقع تمام نیروش بود به سمت مرد پرتاپ کرد  و اما طولی نکشید که اون مرد طلسم محافط برای ورد لویی قرار داد و نیروی لویی به اون دیوار محافط خورد و عمل نکرد!!!

باور نمیکرد مرد روبه روش یه جادوگر بود؟

نایل لوییو کنار زد و با تمام سرعتش به طرف اون مرد دوئید و سعی کرد دیوار محافظشو خورد کنه اما اون نیروش حتا از نایلم قوی تر بود!


لویی از گوشه اتاق به هری چشم دوخت که بی حال روی زمین افتاده سعی کرد که خیلی اهسته بتونه وردیو بخونه و اون کارم کرد اون وردو خوند و به سمت هری فرستاد و طولی نکشید که هری از توی جاش ناپدید شد و مرد که درحال مقاوم سازی طلسمش دربرابر فشار اتیش داغ هانا بود متوجه غیب شدن هری نشد!


Deathly Hallows [L.S][Z.M] CompletedHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin