part 27

323 63 91
                                    


2020_لندن_خانه تامیلسون






چند ساعتی از زمان رفتن بچه ها به اداره پلیس میگذشت.
دیوید حسابی نگران شده بود!

میتونست خداروشکر کنه که سوزی همون عصر خونه رفت . وگرنه حتما از نگرانی کلافه میشد و همچنین دیویدم عصبی می کرد.

الان ساعت 10 شب بود و هنوز خبری از اونا نبود. دیوید کلافه شده بود.  دستی به صورتش کشید و فنجون چاییشو برداشت و ازش یه قلپ خورد .

خب حالا گلوش تر شده بود موبالیشو با دست چپش برداشت و شماره لیامو گرفت

"دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد"

پوفی کشید و گوشیو از دمه گوشش جدا کرد و شماره نایلو گرفت

دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد"

کلافه تر شد این بار گوشیه هانا رو گرفت.

بوق اول بوق دوم و صدای زنگ موبایل هانا از توی آشپزخونه اومد.....!

دیوید گوشیشو روی مبل پرت کرد و با عصبانیت گفت

" محض رضای فاک اون گوشیه همراهه نه گوشیه توی خونه!"

تصمیم گرفت یکم دیگه منتظر بمونه اگه تا یک ساعت دیگه خبری نشد به اداره پلیس می رفت.





از پله ها بالا رفت و سر به اتاق پیرمرد زد.
اون توی تختش خوابیده بود . دیوید نفس راحتی کشید و از پله ها پائین رفت .
شاید بد نبود به دیدن لویی میرفت. از آخرین پله های خونه پائین رفت خواست به سمت در بره که چشمش به اتاق لویی خورد.
یکم با خودش فکر کرد.......
اگه یه چند تا وسلیه خاطره انگیز از اتاق لویی پیدا کنه و به لویی نشون بده شاید تونست لوییو حتی به اندازه یکمم که شده برگردونه........اره همینه!
سریع  به سمت اتاق لویی رفت که زیر پله قرار داشت.

داخل اتاق شد و تحت تاثیر دیزاین اونجا قرار گرفت یه اتاق کلاسیک بود..

تخت بزرگی وسط اونجا قرار داشت همه چیز از چوب ساخته شده بود پرده های طوسی کم گرنگ یه آباژور قدیمی کنار تخت و.......
اون جعبه چی بود روی تخت لویی؟

دیوید فکر کرد که توی اون جعبه حتما وسیله های قدیمیه لوییه به سمتش رفت وسایل توی جعبرو یکی یکی بعده بررسی کردن بیرون گذاشت.

اول یه دفترچه بود ....داخل دفترپه رو باز کرد. اون دفترچه خالیه خالی بود...

دیوید تعجب کرد و دفترو کنار گذاشت وسایل عجیب زیادی اونجا بود که ازشون سر در نمیاورد چشمش به یه جسم گرد مانند خورد ... یه گولوله بزرگ .... اونو برداشت.

اون گلوله یه چیزی تو مایه های هسته آواکادو بود.
جنسش چوبی بود و سنگین بود. دیوید چند بار کل اون گلوله رو نگاه کرد اما نه هیچ جایی برای باز کردنش نبود. هیچ‌ درزی روی اون نبود...

Deathly Hallows [L.S][Z.M] CompletedWhere stories live. Discover now