part 16

371 74 14
                                    


2020_لندن








"منم عاشقتم......."

لیام در گوش زین..خیلی آروم گفت .

و اونا جوری همو بغل کرده بودن که انگا قرار بود الان از هم بگیرنشون. 

چون جفتشون احتیاج داشتن این نزدیکیو ....


زین کمی خودشو از لیام فاصله داد ولی هنوز توی بغل هم بودن.
لیام به زین چشم دوخته بود و غرق دو جفت چشم عسلی رو به روش بود .
مژه های مشکی زین توجه لیامو جلب کرد.
دستشو از دور کمر زین باز کرد و انگشتاشو به مژه های زین کشید. زین چشماشو بست و با نمک خندید.
لیام خیلی اروم به زین گفت

" میتونم ببوسمت؟"

زین لبخندی زد و سرشو به معنای آره تکون داد.

و این لیام بود که لب هاشو روی لب های زین کوبید.

.
.
.
.
.
همینطور که همو میبوسیدن حرکت کردن و لیام زینو به دیوار چسبوند.
دستاشو دو طرف سر زین قرار داد .
ولی لباشو از لبای زین جدا نکرد.
با اشتیاق همو میبوسیدن  و در همون حین زین عین‌ یه کیتن وحشی گازای کوچیک‌از لبای لیام می گرفت.

و این بوسه پر آبو تاب تا جایی ادامه داشت که
  نفس کم آوردن و از هم جدا شدن.
اما توی همون حالت موندن به هم ذل زده بودن.
انگار از دیدن هم سیر نمیشدن..... خب بعد از چند ماه  عاشقی از راه دور بالاخره بهم رسیده بودن!

اون قدر تو اون حالت موندن که  زین یهو بی اختیار خمیازه ایی کشید.
لیام  از بامزگی زین خندید و گفت

"خوابت میاد نه؟"

زین سرشو تکون دادو جلو رفت و سرشو توی گودی گردن لیام گذاشت و بینیشو چند بار به گردن لیام کشید.

لیام زینو از زیر زانوش گرفت و بلندش کرد  و باهم به اتاق زین رفتن.
  زینو روی تخت خوابوند و خواست بلند شه که زین دست لیامو گرفت  و با لحن لوس و بامزه ایی گفت

" توهم اینجا بخواب...لطفاا"

لیام نتونست در برابر پسر کیوت رو به روش  مقاومتی کنه پس کنار زین دراز کشید و زین سریع توی بغل لیام جا گرفو سرشو روی سینه لیام گذاشت.
لیام لبخندی عمیق زد و چشماشو بست.

و آروم ترین خوابیو سپری کرد که تا حالا تو عمرش نداشته بود!












صبح روز بد زین درحالی از خواب بیدار شد که چیزی رو روی صورتش صورتش حس کرد . یه چیزی بود که هی میومد و هی میرفت.

خدایا اون چیه که‌ مزاحم خواب زین‌ شده!

چشماشو به سختی از هم باز کرد و لیامو دید که داره میبوستش!

Deathly Hallows [L.S][Z.M] CompletedWhere stories live. Discover now