part 28

329 61 68
                                    







2020_لندن_اداره پلیس






چشمای بستشو به سختی از هم باز کرد.
چند بار پلک زد تا بالاخره تونست خوب ببینه. همون جایی بود که دیشب به هزار مصیبت توش خوابش برده بود.
توی سلول کوچیک و کثیفو تاریک که فقط از طریق پنجره کوچیکی روی دیوار کمی روشن شده بود.
از دیوار فاصله گرفت و کشو غوسی به بدنش داد.
آفتاب طلوع کرده بود. نمیدونست ساعت چنده و از لیامش هم بی خبر بود.
هیچکاری برای انجام دادن نداشت و فقط باید منتظر می موند.





چند ساعتی گذشت اون هنوزم توی سلول کوچیکش نشسته بود و حتی یکبارم از سرباز چیزی نخواسته بود. توی افکار زیادش غرق شده بود....ازدواجش با جیجی...

واسش عجیب بود! دیروز وقتی لیام همچین چیزیو از زبون نایل شنید...
بجای داد و‌بیداد بجای عصبانی شدن...فقط یه لایه غم صورتشو گرفت...انگار شکسته شده بود...زین میفهمید که این برای لیام چقدر سخته. خواست که قبول نکنه..میخواست زندانی بشه ولی لیام مانعش شد...‌‌
عجیب بود ولی زین وقتی که دید لیام سر این مسئله چقدر شکسته شده بیشتر عاشقش شد...

لحظه شماری می کرد لیامو ببینه بغلش کنه ببوستش و دستشو روی ته ریشای مردونه لیام بکشه توی بغل گرمش حل بشه و بذاره که لیام با موهاش بازی کنه....

همینطور که تو فکر لیام بود  و لبخند میزد سرباز اومد در سلولو باز کرد و گفت

" آقای مالیک رییس پلیس میخوان ببیننتون."

زین از لحن مودب سرباز خوشش اومد خیلی وقت بود کسی بهش احترام نذاشته بود!

با سرباز به دفتر رییس پلیس رفتن و اونجا تونست نایل و وکیل حدید هارو ببینه.

پس لیامش کجاست؟

سلام بی جونی کرد و روی صندلی نشست .
افسر شروع به حرف زدن کرد:


" آقای مالیک..!
خوشبختانه آقای حدید رضایت به ازادی شما دادن و اگه اینجارو امضا کنید ازین پس شما آزاد خواهید بود."


زین لبخند تلخی زد  و برگرو از افسر گرفت و امضا زد .
نایل کنار زین نشست و یه برگه دیگرو جلوی زین گذاشت. زین به خوبی می دونست محتوای اون برگه چیه!!!

اون قراره قرارداد مرگش باشه....قرارداد جدایی از لیامش...اره قرارداد ازدواجش با جیجی.


نایل دستشو پشت کمر زین کشید و گفت

" رفیق نگران نباش تموم می شه... پاشو بریم که برات یه خبر خیلی خوب دارم."

زین نگاهی به نایل کرد و سرشو پائین انداخت.
خوشبحال نایل که همیشه خوشحاله ولی زین چی؟
بدبیاری پشت بدبیاری...


با نایل از اداره پلیس بیرون اومدن . زین از دور ماشین لیامو دید خیلی خوشحال شد و خواست به سمتش بدوئه که ماشین توسط سوئیچی توی دست نایل باز شد. و زین  فهمید که  لیام نیومده...!

Deathly Hallows [L.S][Z.M] CompletedWhere stories live. Discover now