Chapter Ten

588 119 3
                                    


با صدای جا افتادن قفل کلیدِ درون در، انگشت‌هاش رو از دور دسته‌ی اون رها کرد و به سمت دیگه‌ای برگشت. هوای نسبتا گرم فضای خونه‌ی آشنا و صمیمی، بینی قرمز و یخ زده‌اش رو نوازش کرد و باعث شد مرد با احساس اون گرما نفس آسوده‌ای بکشه؛ گرچه، به محض پایین افتادن پلک‌های خسته‌اش، صدای جیغ آشنای دخترک رو از فاصله‌ی نسبتا کمی شنید و چیزی نگذشته بود که حصار بازوهای ظریف و لطیف اون رو به دور گردنش احساس کرد.

- ته ته! بالاخره اومدی!

دخترک با لحنی که رگه‌های ذوق و شوق به خوبی درش نمایان بود، تقریبا اون جمله رو فریاد زد و باعث لرزیدن سینه‌ی مرد مقابلش، از شدت هیجان و خنده شد.

تهیونگ که سعی داشت با به آغوش گرفتن دخترک جلوی خندیدنش رو بگیره، جثه‌ی کوچیک اون رو بیشتر از قبل بین بازوهاش فشرد و همونطور که بینیش رو میان تارهای صاف و خوشبوی آیلی فرو میبرد، سرش رو بوسید.

چند ثانیه‌ای لب‌های گرمش رو روی موهای دختر بچه نگه داشت و بعد به آرومی سرش رو از موهای اون دور کرد؛ از فاصله‌ی نزدیکی، همراه با لبخند گرم و دلنشین همیشگیش به دخترک خیره شد، دست‌هاش رو از دور بازوهای اون باز کرد و به سمت صورت شیرینش برد.

صورتش رو قاب گرفت و درحالی که تقریبا موفق به پوشوندن صورت دخترک توسط دست‌های درشتش شده بود، گونه‌ی اون رو نوازش کرد و گفت:

- من که بهت گفته بودم میام وروجک، حرفم رو باور نکرده بودی نه؟

- انقدر به دخترم بدقولی کردی که دیگه حق داره حرف‌هات رو باور نکنه!

با پخش شدن صدای زنی که در چند قدمی اون‌ها ایستاده بود، سرش رو کمی به سمت منبع صدا کج کرد تا بتونه چهره‌ی صاحب اون صدای آشنا رو ببینه.

- تو دیگه این حرف رو نزن سویون، خودت میدونی که چقدر درگیری داشتم.

تهیونگ همراه با لحن دلخوری سویون رو مخاطب قرار داد و بعد از کاشتن یک بوسه‌ی لطیف دیگه روی موهای برادر‌زاده‌اش، دست اون رو با گرفتن بین انگشت‌های کشیده‌ی خودش، کاملا از دید پنهان کرد.

به آرومی به سمت زن ریز جثه قدم برداشت و زمانی که مقابل اون قرار گرفت، دست‌هاش رو از هم دیگه باز و اون رو به آغوشش دعوت کرد.

زن جوان با لجاجت به چهره‌ی مرد مقابلش چشم دوخت و سرانجام بعد از گذشت چندین دقیقه، همراه با نفس عمیقی که کشید، چشم‌هاش رو برای تهیونگ چرخوند و بالاخره به سمتش رفت. جثه‌ی ریزش رو درون آغوش مرد انداخت و خودش رو بین بازوهای گرم اون جا داد.

- هرچقدر هم از دستت شاکی باشم، باز هم نمیتونم بغلت نگیرم، اه؛ چرا نمیشه تو رو دوست نداشت؟

BLUE AND GREY | VKOOKWhere stories live. Discover now