🚫15🚫

775 184 95
                                    

💜 :

بوی خوبی که توی خونه راه افتاده بود پسرا و دختری که طبقه بالا هرکدوم به نحوی اتاق تهیونگ رو کنکاش می کردن و جونگ کوکی که توی افکارش غرق بود رو به طبقه پایین کشید...

همه توقع داشتن تهیونگ توی آشپزخونه باشه...

اما اون پسر درحال طی کشیدن زمین نشیمن بود...

همه به بالشت هایی که دوباره مرتب چیده شده بود و زمین تمیز نگاه کردن و خجالت کشیدن...

هرچهار نفر با سرهای پایین افتاده و دستایی که جلوشون گرفته بودن دقیقا مثل بچه هایی که بخاطر کار بدشون منتظر تنبیه مادرشون صف می شن جلوی تهیونگِ طی به دست صف کشیدن که باعث بالا اومدن سر پسر شد...

لبخندی به حالت کیوت تک تکشون زد...

حتی جنی هم اینبار سرشو انداخته بود پایین و منتظر بود تا احتمالا تهیونگ یچیزی بگه...

نفس عمیقی کشید...

_نمی دونم چرا فکر می کنید بچه های دوساله هستین که می تونم دعواتون کنم!؟

سر همه بجز جونگ کوک یکم بالا اومد و لبخند تهیونگ رو دیدن...

_نکته اول... همه تون بجز جنی از من بزرگ ترید و این باعث می شه من نتونم چیزی بگم... جنی هم همیشه کارش همین بوده... االبته از وقتی یادم میاد... نکته دوم... من آدمی نیستم که کسی رو بخاطر همچین چیزای پیش پا افتاده ای که فقط خودم روش وسواس دارم آزار بدم... حالام برید دستاتونو بشورید... شام تقریبا حاضره...

سه نفرشون رفتن و جونگ کوک هنوز تو همون حالت مونده بود...

تهیونگ نگران جلو رفت و با دیدن لب های جلو اومده جونگ کوک که انگار از چیزی ناراحته لبخندی زد...

نگاهی به اطراف انداخت و آروم صداش زد...

_ددی کیوت من!

جونگ کوک سرشو بالا آورد و با تهیونگ چشم تو چشم شد...

می تونست برق غم رو توی چشم های جونگ کوک ببینه...

چی شده بود!؟

تهیونگ نگران به صورتش نگاه کرد...

_چیزی شده!؟

+بعضی چیزا هیچ وقت درست نمی شن... نه من می تونم درستش کنم نه تو...

اخمی بخاطر حرفای پسر که با بغض بیان شدن کرد...

_چیزی نیست که نشه درستش کرد... جونگ کوک...

دسته طی رو همونجا رو زمین ول کرد و دستکش هاشو درآورد و فورا دستاشو دور گردن پسر حلقه کرد...

محکم بغلش کرد تا مبادا پسر از چیزی بترسه...

_هیشش... بهت چی گفتم!؟هان!؟گفتم درستش می کنم... نمی ذارم مامانت مانعی باشه واسمون... گفتم هرجور شده طبق نظر تو پیش می ریم... نمی ذارم دیگه از چیزی بترسی... نمی ذارم دیگه مامانت اذیتت کنه... نمی ذارم بهت آسیبی برسه...

Irreparable mistake(KV)Where stories live. Discover now