🚫12🚫

792 182 70
                                    

💜TH :

توی بهداری مدرسه نشسته بود و منتظر بود بخیه پیشونیش تموم بشه...

به اصرار مدیر تا رسیدن بقیه اومده بودن تا به وضعیت داغونشون رسیدگی بشه...

وقتی خودشو توی آینه دیده بود باورش نمی شد این خودش باشه...

بعد از تموم شدن کار پرستار نفس راحتی کشید...

اون دختر یکم زیادی بهش نزدیک شده بود و باعث می شد احساس معذب بودن بکنه...

نگاهی به شین انداخت که فقط کنار لبش زخمی شده بود و کیسه یخ رو روی گونه ش گذاشته بود...

تمام گونه و نزدیک چشمش کبود شده بود و این باعث می شد حس خوبی داشته باشه...

حداقل یکم از چیزی که خورده بود رو زده بود...

با حس سرمایی که یک دفعه به زخم تازه بخیه شدش خورد هیسی کشید و توی جاش پرید...

چشماشو باز کرد و لیسایی رو دید که با شرمندگی نگاهش می کنه...

دوباره روی صندلی راحت نشست و به دختر اجازه داد کیسه یخ رو دوباره روی پیشونیش بذاره...

نگاهی به دختر انداخت...

اون...

شاید اون دختر دوست خوبی واسش می شد...

فارغ از این که اون همسر آینده چه کسیه...

💜💜💜💜💜

💕JK :

بعد از این که توی دفتر مدیر رفتن هر چهار نفر نشستن...

جونگ کوک و نامجون رو به روی هم و  خانم جئون و لین رو به روی هم...

آقای مدیر یکی از بچه ها رو صدا کرد...

€برو بگو هر سه نفرشون بیان...

بعد از این که اون دانش آموز رفت خانم جئون به عنوان اولین نفر سکوت رو شکست...

$می شه بگید برای چی ما رو این وقت روز کشیدید اینجا...

€صبور باشید خانم جئون... بذارید بچه ها هم بیان...

همون لحظه در اتاق مدیریت زده شد و بعد از اجازه ورود اولین نفر شین با صورت داغونش اومد تو...

خب برادرش اصلا انتظار دیدنش توی اون وضعیت رو نداشت و همین باعث شد اخماش تو هم بره...

کدوم احمقی جرئت کرده بود با برادرش همچین کاری کنه!؟

نفر بعدی لیسا بود که خیلی آروم و سر به زیر اومد توی دفتر و نفر بعدی...

تهیونگی که سرشو انداخته بود پایین و دستاشو توی جیب شلوارش فرو کرده بود و خیلی آروم وارد دفتر شد...

جونگ کوک نفس عمیقی کشید که پسرش بر عکس اون یکی پسر سالمه اما...

با بالا اومدن سر تهیونگ و دیدن چهره داغون شدش نفسش توی سینه ش حبس شد...

Irreparable mistake(KV)Where stories live. Discover now