27

490 117 138
                                    

TAEHYUNG :

تمام چیزی که یک نفر نیاز داره چیه!؟

چیه که وقتی داشته باشیش حس می کنی تمام دنیا رو کنارت داری!؟

چی می تونه انقدر باارزش، خاص و زیبا باشه که حس کنی خوشبخت ترین فرد توی دنیایی!؟

تهیونگ نمی دونست جواب بقیه به این سوالات چیه...

احتمالا جواب ها شامل : خانواده، پول، جاه و مقام، علم و چیزهایی شبیه به این ها بودن...

اما برای تهیونگ تمام دنیا توی حضور یک نفر خلاصه می شد...

پسری که اولین بار کنار مزرعه ی گل های آفتابگردون دیده بود...

پسری که به خاطرش حاضر شد از تمام داشته ها و علایقش بگذره...

تمام دنیا توی چشم های مشکی اون پسر خلاصه می شد...

و تهیونگ دلش نمی خواست اتفاقی برای صاحب اون چشم ها بیوفته...

چند نفر توی دنیا وجود دارن که حاضرن برای حفاظت از دنیاشون، اون رو رها کنن!؟

چند نفر حاضرن به خاطر نجات جون کسی که دوستش دارن، از قلب خودشون بگذرن!؟

جواب این سوال واقعا نامشخصه...

اما تهیونگ مطمئن بود حاضره از زندگی خودش به خاطر جونگ کوک بگذره...

.

.

.

.

.

تهیونگ چشم هاش رو بست و نفس عمیقی کشید...

_جونگ کوک... اگه یه روز اومدم و بهت گفتم وقتشه بری... میری!؟

صدای شکستن قلبت رو فقط خودت می تونی بشنوی...

هیچ کس نمی تونه صدای شکستن قلب تو رو بشنوه...

جونگ کوک با بهت به پسری که به نظر ناراحت می اومد نگاه کرد...

بره!؟

+منظورت از این که برم چیه!؟

تهیونگ از حرفی که زده بود پشیمون بود...

اما الان دیگه برای پشیمون شدن یکم دیر بود...

_فراموشش کن باشه!؟

+قراره بهم بگی برم!؟ واسه چی باید برم!؟ هان!؟ چرا بهم هیچی نمی گی!؟ چرا بهم اعتماد نمی کنی!؟ من واست چیم!؟ اصلا واست مهم هستم!؟

جونگ کوک فقط داد می زد و اهمیتی به تهیونگ نمی داد...

چشم هاش، قطره های اشکی که روی گونه های پسر کوچک تر می افتادن رو نمی دیدن...

فقط به فکر قلب خودش بود که حس می کرد شکسته...

اما شاید جونگ کوک اشتباه شنیده بود...

Irreparable mistake(KV)Where stories live. Discover now