Irreparable mistake(KV)

🚫04🚫

+جئون جونگ کوک هستم و... نه دقیقا... گویا یه اشتباهی توی وارد کردن اطلاعاتم پیش اومده... من استریتم اما وارد شده واسم گی... که خب درست نیست...

جنی با ابروهای بالا رفته به تهیونگ نگاه کرد و تهیونگ با فهمیدن منظورش سرشو به مخالفت ازش تکون داد...

نمی خواست جونگ کوک واقعیت رو بدونه...

حداقل الان نه...

++++++++

💜TH :
11 نوامبر 2020 _ ساعت 11:30 صبح :

×از آشنایی باهات خوشحال شدم جونگ کوکی...

جونگ کوک لبخند نصفه نیمه ای زد و با خودش فکر کرد...

"نه به خود تهیونگ که منو جونگ کوک شی صدا می زنه نه به خواهرش که خیلی ریلکس می گه جونگ کوکی... تازه با برادر خودش درست حرف نمی زنه و بهش می گه عوضی اونوقت به من می گه جونگ کوکی..."

خب جونگ کوک نزدیک بود بخاطر این لقب بالا بیاره اما ترجیح داد تو ذهنش بالا بیاره تا توی واقعیت...

تهیونگ نگاهی به ساعت انداخت...

چقدر سریع ساعت نزدیک 12 شده بود...

پشت میزش رفت و به خانم هان زنگ زد تا برگه ها و پرونده های جلسه رو براش بیاره و جونگ کوک و جنی هم مثل دو تا بچه خوب روی مبلای رو به روی هم نشسته بودن...

خانم هان بعد از در زدن وارد اتاق شد و تهیونگ سرشو از برگه های جلوش و لپ تاپی که سود ماهانه و سالانه رو نمایش می داد بالا آورد و متوجه نگاه متعجب خانم هان به اون دو نفر شد...

سرفه مصنوعی کرد تا خانم هان رو به خودش بیاره...

خانم هان با دستپاچگی برگه های توی دستشو جلوی تهیونگ گذاشت...

÷بهتر نیست با دستیارتون هم تماس بگیرید...ایشون بهتر از من می تونن توی جلسه همراهیتون کنن...

تهیونگ همونطور که سرش توی برگه ها بود جواب داد...

_مگه بهتون نگفتن امروز چه روز خاصیه واسشون!؟چون منو از زندگی انداختن توقع نداشته باشین روز یکی دیگه رو هم خراب کنم...

جونگ کوک و جنی از سر بیکاری داشتن بهشون نگاه می کردن و هر دو متعجب تهیونگ رو نگاه می کردن که چطوری همزمان که برگه ها رو می خونه و حفظ می کنه می تونه جواب زن رو هم بده...

_در ضمن اگه فکر می کنید تمرکز لازم رو ندارید و نمی تونید همراهیم کنید می تونید توی دفترتون به کاراتون برسید...

سرشو بالا آورد و توی چشمای مضطرب زن نگاه کرد...

_یا بهتر بگم...با تلفن شرکت به همسرتون زنگ بزنید...

و تو ذهن خودش ادامه جملشو گفت...

"که مبادا بهتون خیانت کنه...دوباره..."