🚫09🚫

913 186 75
                                    

ابتدا فلش بک را بخوانید و سپس یه کوچولو از ادامه شه

💜 :

🚫فلش بک => دیشب🚫

_تو...می دونی... چجوری باید... انجامش... بدی!؟با یه پسر!؟

جونگ کوک لبشو گاز گرفت و سرشو پایین انداخت...

یه چیزایی بلد بود اما نه خیلی...

_یکم پیش می ریم... من فردا خیلی کار دارم... باشه!؟

جونگ کوک سرشو بالا آورد و سرشو به موافقت تکون داد...

اما یکم یعنی چقدر دقیقا!؟

_اما بیا قبلش یه چیزی رو چک کنیم... باشه!؟

جونگ کوک با گیجی سرشو تکون داد و هر دو کنار هم روی تخت نشستن...

_خب... نوشته بودی یکم خشنی... دقیقا چقدر!؟

دروغ بود اگه تهیونگ می گفت نمی ترسید پسر بزنه و ناکارش کنه...

بی خیال فردا نه تنها مدرسه داشت که باید می رفت شرکت...

بعد از اون بیمارستان و احتمالا عمارت هم باید می رفت...

و اگه جونگ کوک با این رابطه کاری می کرد که نتونه راه بره حقیقتا پا پس می کشید...

جونگ کوک اما سرشو انداخته بود پایین و فکر می کرد که دقیقا چقدر خشن بوده...

زیاد خشن نبود...

اون فقط می خواست به حرفش گوش بدن...

همین...

وگرنه دردی وارد نمی کرد...

سرشو بالا آورد و به تهیونگ نگاه کرد...

+خب خیلیا می گن خشنم ولی من فقط تنبیه شون می کنم... اگه... اگه وسط رابطه چیزی که می گم رو گوش کنن منم دردشون نمیارم...

جونگ کوک یجورایی مظلوم گفت...

طوری که انگار خودشم دوست نداره این کار رو بکنه اما...

اون جونگ کوک سلطه جویی که توی وجودش بود و موقع سکس خودشو نشون می داد نظر دیگه ای داشت...

_باشه... پس من به حرفت گوش می کنم و تو دردم نمیاری... آره!؟

جونگ کوک فورا سرشو تکون داد...

تهیونگ نفس عمیقی کشید...

کل عمرش به اطاعت از دستورات بقیه گذشته بود...

البته که مخالفت هایی می کرد اما...

به نظر می رسید این پسر دستورات جالبی قراره بده...

حداقل تا الان نظرش این بود...

_مورد دیگه... تو... منظورم از یکم رو فهمیدی!؟

Irreparable mistake(KV)Where stories live. Discover now