🎁SPECIAL PART🎁

655 138 83
                                    

🎊Happy new year🎊

🎉Happy new century🎉

🎁Happy 1400🎁

🎊سال جدید مبارک🎊

🎉قرن جدید مبارک🎉

🎁1400 مبارک🎁

خب حالا اول بذارید یه چیزی بگم و بعد بریم برای پارت مخصوص😊...

مرسی از همتون که توی نظرسنجی شرکت کردین💜...

واقعا مرسی💜💜...

نمی خواستم پارت رو غم انگیز بنویسم اما خب اتفاقی که افتاده بود واقعا غم انگیز بود😥...

امیدوارم بنده را ببخشید🥺...

طبق آرا :

چه اتفاقی برای تهیونگ تو بچگیش افتاده!؟

❗نکته : اینجا تهیان همون تهیونگ خودمونه... بچه که بوده دختر بوده پس حواستون باشه😉

🎉🎊🎁🎉🎊🎁🎉🎊🎁

طبق معمولِ همیشه توی اتاقش پشت پنجره نشسته بود و نقاشی می کشید...

یه نقاشی بچگونه پر از رنگ های شاد...

توی حیاط عمارت خودش و پدرش و مادرش و...

و نامجون اوپا...

هر چهار نفر با هم خوشحال بودن و یه لبخند بزرگ روی لب هاشون بود...

با دیدن شروع شدن رفت و آمد خدمتکارها متوجه شد که همه بیدار شدن پس منتظر موند تا مادرش بیاد توی اتاقش و بهش هدیه تولد شش سالگیش رو بده...

امیدوار بود اون پیست رالی که می خواست رو واسش خریده باشن...

اما...

موقع صبحونه کسی پیشش نیومد...

یکم ناراحت شده بود اما خودش رو دلداری می داد که حتما برای مامانش کار پیش اومده که هنوز نیومده...

نزدیک ناهار بود که دید همه خدمه و نگهبان ها از عمارت خارج شدن...

_چرا دارن می رن!؟

آروم زمزمه کرد...

نمی تونست نگرانیش رو مخفی کنه و از طرفی...

برای چی باید نگران می بود!؟

چند دقیقه بعد تقه ای به در اتاقش خورد...

خوشحال از این که مادرش بالاخره اومده اجازه ورود داد اما به جای مادرش هیکل نامجون، برادر 16 ساله ش، توی چهارچوب در اتاقش پیدا شد...

نامجون رو دوست داشت...

واقعا دوست داشت و حاضر بود واسش حتی از خواسته های خودش هم بگذره اما...

Irreparable mistake(KV)Where stories live. Discover now