42

186 51 17
                                    

+می‌خوای کامل ارضا بشی یا جلوشو بگیرم!؟

-جـ... جلوشو بگیر...

تهیونگ بدون فکر گفت و جونگ‌کوک انگشت شستش رو روی سر دیک پسر گذاشت و لحظه‌ی بعد بوسه‌ای روی طول دیک پسر گذاشت و باعث شد تهیونگ با چشم‌های درشت شده به سقف خیره بشه...

اون پسر داشت چه غلطی می‌کرد!؟

-جـ... جونگ‌کوک... چیکار می‌کنی!؟

تهیونگ کاملا شوکه شده و ترسیده بیان کرد و جونگ‌کوک لبخندی بخاطر لحن پسر زد...

+فقط آروم باش ته... اینجوری راحت‌تر می‌تونی تحمل کنی...

گفت و بعد از اون انگشتش رو از سر کلاهک دیک پسر برداشت و تا جایی که می‌تونست دیک پسر رو توی دهنش فرو کرد...

با فرو رفتن دیکش توی اون حفره‌ی داغ، ناله‌ی بلندی کرد و می‌خواست کمرش رو قوس بده اما جونگ‌کوک محکم کمرش رو گرفته بود...

هیچ کاری جز ناله کردن نمی‌تونست بکنه...

دست‌هاش به تاج تخت بسته شده بودن، جونگ کوک محکم کمرش رو گرفته بود و چون بین پاهاش بود نمی‌تونست پاهاش رو ببنده...

جونگ‌کوک مک محکمی به دیک پسر زد و شروع به حرکت دادن سرش کرد و اصلا براش مهم نبود پسری که روی تخت خوابیده داره چه فشاری رو تحمل می‌کنه...

اولین باری بود که همچین چیزی رو تجربه می‌کرد و واقعا براش لذت‌بخش بود اما...

از طرفی نمی‌دونست جونگ‌کوک تا کجا می‌خواد ادامه بده؛ پس مجبور بود به هر طریقی جلوی ارگاسمش رو بگیره و این شکنجه‌آور بود...

-جونگ‌کوک باور کن... نمی‌تونم نگهش دارم... درد داره...

جونگ‌کوک با شنیدن جمله‌ی آخر پسر، دست از کارش کشید و آروم سرش رو عقب کشید...

خودش رو بالا کشید و دوباره روی پسر خیمه زد...

صورت تهیونگ کاملا قرمز شده بود و نفس نفس می‌زد...

آروم صورتش رو پایین آورد و کنار گوش پسر زمزمه کرد...

+تا حالا هیچی توی اون سوراخ کوچولوت نرفته!؟

نفس تهیونگ از ترس گرفت...

نکنه حالا که نمی‌تونست کاری کنه...

نه...

جونگ‌کوک گفته بود همونطور که اون می‌خواد انجامش میده...

-اونبار توی هتل... انگشت‌هاتو...

کاملا مشخص بود حرف زدن برای تهیونگ سخته اما جونگ‌کوک می‌خواست پسر جمله‌ش رو کامل کنه...

+انگشت‌هام چی!؟ چرا انقدر استرس داری تهیونگ!؟

-جونگ‌کوک... تو که نمی‌خوای الان که نمی‌تونم کاری کنم... انجامش بدی!؟

Irreparable mistake(KV)Where stories live. Discover now