25

593 127 96
                                    

💖JIN :

بطری­ های خالی مشروب روی زمین خودنمایی می کردن و دو پسر با خنده روی تخت افتاده بودن...

به نوبت هر­کدوم یه خاطره تعریف می کردن و با کوچیک ­ترین حرف ­ها قهقهه می ­زدن...

هوسوک سرش رو سمت جین که همچنان به سقف خیره بود چرخوند و لبخندی زد...

به پهلو چرخید تا راحت ­تر پسر رو ببینه...

با حرکتش، جین سرش رو سمت پسر برگردوند...

فاصله ­شون نزدیک بود و لب های سرخ جین، برای هوسوک بیش از حد وسوسه­ انگیز به نظر می­ اومدن...

جین با دیدن نگاه هوسوک روی لب­ هاش لبخندی زد و کمی نزدیک ­تر شد...

دقیقا چند میلی ­متر به لب ­هاش متوقف شد و شروع به حرف زدن کرد...

_بهت که گفتم... من مال تو­ام... پس صبرت واسه چیه؟

هوسوک نگاهش رو به چشم های پسر دوخت...

نگاه جین پر از برق شیطنت و خواستن بود...

آروم سرش رو جلو­تر برد و لحظه ­ی بعد لب ­هاشون به­ هم رسید...

جین دستش رو دور گردن پسر حلقه کرد و بوسه رو عمیق ­تر کرد...

با شروع جنگ زبون­ هاشون، دیگه هیچ کدوم کنترلی روی بدنشون نداشتن...

دست­ های جین مشغول باز کردن دکمه های هوسوک بود و هوسوک از زیر پیراهن، بدن صاف جین رو لمس می کرد...

با جدا شدن لب ­هاشون هر­دو نفس نفس می ­زدن...

_بگو که باکره نیستی...

+نیستم...

با این حرف جین روی پسر خیمه زد و زمزمه کرد...

_خوبه چون اصلا الان نمی­ تونم مراعات کسیو کنم...

جین گفت و پیرهن هوسوک رو از تنش بیرون کشید...

با دیدن بدن زیبای هوسوک ناله ­ای کرد و سرش رو جلو برد...

یکی از نیپل­ های پسر رو به دندون گرفت بالاخره تونست صدای ناله ­ی پسر رو بشنوه...

همون طور که نیپل پسر رو می ­مکید، دستش رو سمت شلوار هوسوک برد و دکمه و زیپش رو باز کرد...

دستش رو داخل باکسر پسر کرد و عضو نیمه تحریکش رو به دست گرفت...

ناله­ های پسر حالا بلند و واضح شده بودن و هوسوک با هر­بار بالا و پایین شدن دست جین روی آلتش، رو تختی رو بین مشت­ هاش فشار می ­داد...

جین با حس این ­که پسر نزدیکه دست از کارش کشید و تونست ناله­ ی اعتراض ­آمیز هوسوک رو بشنوه...

سرش رو بالا آورد و به پسر نگاه کرد...

هوسوک به سقف اتاق خیره شده بود...

Irreparable mistake(KV)Where stories live. Discover now