39

143 37 0
                                    

-میدونی دادگاه چه روزیه!؟

نیم نگاهی به جونگ‌کوک انداخت و دوباره مشغول خوردن صبحانه شد...

+پسفردا...

-چقدر زود! حالا واقعا قراره از تحصیل محروم بشی!؟

تهیونگ چنگالش رو توی بشقاب گذاشت و به صندلی تکیه داد...

جنی کاملا معذب به نظر میرسید...

+مهم نیست... اگه منو از تحصیل محروم کنن... کاری می کنم شین هم از تحصیل محروم بشه...

جونگ‌کوک آب دهنش رو قورت داد و به پسر خیره شد...

واسه زدن حرفش مردد بود اما نمی‌تونست بشینه و هیچ کاری نکنه...

-چطور فک اون ترک خورده اما تو طوریت نشده!؟ اونطوری که سرتو کوبید رو زمین...

با دیدن نگاه بی‌حس تهیونگ، حرفش رو خورد و منتظر به پسر خیره شد...

+با همون فیلم میشه انداختش بیرون نه!؟

-فکر کنم تو این مورد باید با یه وکیل مشورت کنی...

تهیونگ آهی کشید و نگاهش رو به اطراف داد...

مطمئن بود که وکیل شرکت کاری براش نمی‌کنه پس...

تنها وکیلی که می‌شناخت نامجون بود...

از روی صندلی بلند شد و کتش رو برداشت...

+تو حیاط منتظرتونم...

گفت و از ساختمون خارج شد...

کنار ماشینش آروم قدم میزد و درگیر بود...

حتی یک هفته هم از رفتنشون نگذشته بود و دلش نمی‌خواست به نامجون زنگ بزنه...

-چیزی شده!؟

با شنیدن صدای جونگ‌کوک، سمتش چرخید...

+جنی کجاست!؟

-انگار یه چیزی رو تو اتاقش جا گذاشته بود... رفت اونو برداره...

تهیونگ سری به تایید تکون داد و به کاپوت ماشین تکیه داد...

-جوابمو نمیدی!؟

+چیزی نیست...

-از وقتی رفتن کلافه‌ای...

تنها جوابی که جونگ‌کوک گرفت آه عمیقی بود که پسر کشید...

درک نمی‌کرد چرا الان که نامجون نیست، انقدر ناراحته...

درک نمی‌کرد چرا الان از فرصت استفاده نمی‌کنه و یکم ذهنش رو آروم نمی‌کنه...

با اومدن جنی، سوار ماشین شدن و هیچکدوم دیگه چیزی نگفتن...

/نامجون بهت زنگ نزد!؟

جنی پرسید و تهیونگ با ابروهای بالا رفته، از توی آینه به دختر نگاه کرد...

+نه چطور!؟

Irreparable mistake(KV)Where stories live. Discover now