🚫10🚫

893 187 42
                                    

💜TH :

از فکر بیرون اومد و مقصد نگاه جونگ کوک رو دنبال کرد و...

چطور نفهمیده بود این پیرهن انقدر نازکه!؟

تمام بدنش زیر اون پیرهن پیدا بود...

خواست مچشو دربیاره که...

جونگ کوک محکم مچشو فشار داد و تهیونگ فقط صورتشو جمع کرد...

+با اینا می خوای بری بیرون!؟

تهیونگ تازه متوجه منظور جونگ کوک شد...

فکر می کرد با اون لباسا تحریکش کرده...

سرشو جلو برد و کنار گوش پسر زمزمه کرد...

_لباس دیگه ای توی چمدونت اندازم نبود...

بدن جونگ کوک با خوردن نفسای داغ پسر به گوش و گردنش سست و دستاش از دور مچ های تهیونگ شل شد اما تهیونگ دستاشو تو همون حالت نگه داشته بود...

جونگ کوک شاید اطلاعات زیادی راجب اینکه چطور با یه پسر رابطه داشته باشه نداشت یا یه پسر با استایل تقریبا پسرونه و یه رفتار نسبتا کیوت بود...

اما توی رابطه اون یه پسر خشن و دامه...

و تهیونگ نمی خواست هیچوقت به پسر و احساساتش آسیب بزنه پس...

تصمیم گرفته بود واسش تبدیل به یه بیبی بوی گوش به حرف کن بشه...

شاید سخت بود اما می تونست...

با یادآوری دیشب گونه هاش سرخ شدن...

حرف هایی که قبل از رابطه زدن و قراری که گذاشتن و بعد از اون...

قبل از این که بخواد صحنه های دیشب رو یادآوری کنه سرشو تکون داد و از جونگ کوک فاصله گرفت...

+فکر کنم چند تا لباس دارم که اندازت بشه...

جونگ کوک معذب زمزمه کرد و تهیونگ از جا بلند شد تا جونگ کوک هم بلند بشه...

جونگ کوک جلوی چمدونش نشست و شروع به زیر و رو کردن لباسای داخلش کرد...

در نهایت پیرهن مردونه سفیدی رو دست تهیونگ داد و خودشم مشغول پوشیدن لباساش شد...

تهیونگ بعد از عوض کردن لباسش به آستینای تقریبا بلندش نگاه کرد...

لبخندی که بی دلیل می خواست روی لباش بیاد رو خورد و شروع به تا زدن آستین هاش کرد...

Irreparable mistake(KV)Where stories live. Discover now