سخنی با عزیزان😶/مقدمه

2.7K 310 151
                                    

سخنی با عزیزان😶

هلووووو👋...

فکر نکنم نیاز به معرفی باشه...

اما من Z.J هستم...

خب این داستان یجورایی مقدمه داره چون یه چیزی باید براتون مشخص بشه...

ولی مقدمه هم توی همین پارت و انتهای حرفای گهربارمه😂...

اول راجب کاپلا و ژانرا یکم توضیح می دم و بعد می ریم سر وقت مقدمه...

خب همون طور که توی معرفی داستان دیدید کاپل اصلی رو نوشتم کوکوی (نیاز به توضیح نداره)...

و کاپلای فرعی هم جینهوپ ( جین تاپ/ هوسوک باتم) یونمین و ناملیسا هم که همه باهاش آشنایی دارید...

سعی می کنم همه رو توش جا بدم اما مسلما کوکوی کاپل اصلی هستن و این چیزا دیگه...

و راجب ژانر ها...

باید بگم این داستان یهو به ذهنم رسید و انقدر بهش پر و بال دادم تا تونستم پابلیشش کنم...

ولی بستگی داره فازم چی باشه😬...

خیلی پس به دل نگیرید...

و اما...

مقدمه

می خوام راجب جامعه ای که کاراکترا توش هستن بهتون بگم...

خب تا قبل از 50 سال پیش مردم اینطوری زندگی میکردن که:
درس می خوندن...
انتخاب رشته و شغل می کردن...
و هر وقت آمادگیش رو داشتن و یه فرد مناسب ( از نظر خودشون) رو ملاقات می کردن باهاش ازدواج می کردن و تشکیل خانواده می دادن...

اما درست 50 سال پیش بود که همه کشورها و مردم دنیا به یک نتیجه واحد رسیدن...

اگه وضعیت همین طوری ادامه پیدا کنه نسل انسان ها منقرض می شه...

چون در اون زمان آمار نشون می داد که سرانجام 99% ازدواج ها به طلاق ختم می شه...

پس همه کشورها دست از اختلاف برداشتن و یه کشور واحد شدن...

کل کره زمین یه کشور شد و کشور های سابق حکم منطقه و شهر رو داشتن...

و در نهایت...

اون دستگاه رو ساختن...

دستگاه زوج یابی...

دولت مردان اطلاعات تمام افراد رو از ابتدای تولد داشتن اما عجیب بود که بازم در سن 18 سالگی به بچه ها فرم هایی می دادن تا تمام اطلاعاتشون رو وارد کنن...

از زمانی که بچه های 5 ساله به مدرسه می رفتن و خوندن و نوشتن یاد می گرفتن بهشون آموزش می دادن که چطور با زوجشون رفتار کنن...

اگه کسی فرم رو پر نمی کرد دیگه جایی توی جامعه نداشت و زندانی می شد یا شاید بدتر از اینا رو سرش می آوردن...

شایدم اینا رو فقط واسه ترسوندن بقیه گفته بودن که پر کردن اون برگه کاغذ رو جدی بگیرن...

بعد از پر کردن اون فرم می تونستن برن دانشگاه یا سرکار تا اون دستگاه زوجشون رو پیدا کنه...

و وقتی زوجت پیدا میشد طی 1 هفته باید، تاکید می کنم باید، باهاش ازدواج می کردی و 1 ماه تمام مرخصی اجباری به عنوان ماه عسل توی یکی از هتل های دولتی که بتونن تمام اعمالتون رو زیر نظر بگیرن...

و همه می دونستن اگه تو این 1 ماه رابطه ای نباشه قراره چه اتفاقی بیوفته...

خب مسلما راحت از این موضوع قرار نبود بگذرن...

به هر حال بعد از این هم تا آخر عمر با خوبی و خوشی زندگی می کردی...

هر خونه باید و بازم تاکید می کنم باید حداقل 3 فرزند داشته باشه و اگه نتونن بچه دار بشن دولت بعد از تحقیقات زیاد بهشون بچه می داد...

به هرحال نسل انسان ها باید تداوم میافت...

و بدترین قانون کشور شاید این بود :

حکم طلاق = مرگ...

&&&&&&

همین دیگه...

طلاق یعنی مرگ...

راستی از هنرم هم لذت ببرید😂...

کاورو خیلی دوست دارم😍...

و خب این اولین کاوری هست که کاپلی درست کردم...

یعنی تا حالا ادیتی که کاپلی باشه درست نکرده بودم...

و اینکه اینترو حالا حالاها نمیاد پس الان منتظرش نباشید...


چیز دیگه اینکه داستان توی سال2020 هستش...

و اینکه وقتی می گیم مثلا شهر کره جنوبی منظور همون کشوره و چون الان همه دنیا یه کشور واحد شده می گم شهر...

فکر کنم خیلی گیج کننده شد...(شایدم نشد)

به هرحال به مرور واستون جا میوفته(ایشالله خودم یادم نره سوتی بدم یهو😂)

یه چیز دیگه این که من به جای مثلا پدر خونده می گم پدر یا بجای مادر خونده می گم مادر...

ولی بعدش تو اینترو یا وسطای داستان مشخص میشه کی به کیه😐...

برای اپ پارت 1 این داستان لطفا +5 ووت بدین

اون لاولیایی که گفتن می خونن مخصوص خودتون گذاشتما😅...

تنکیو😘

💖I love you so much💖

Z.J😉

Irreparable mistake(KV)Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz