my daddy prt9

7.1K 1K 177
                                    


_فاک این چرا هنگیده؟!

سهون در حالی که تندتند رو یکی از کلیدهای کامپیوتر میزد و نگاه

کلافش بین صفحه کامپیوتر و کیبورد در گردش بود زیر لب زمزمه

کرد!

_فاکیول....همه چیز شرکتت مثل خودت گوهه گوووه!

کلافه چنگ محکمی بین موهاش کشید..همیشه هر وقت چیزی رو

نمیفهمید در حد مرگ عصبی میشد و دلش میخواست کلش رو

بکوبونه به دیوار و زار زار گریه کنه!

_میگم خیلی بهم لطف داری!

با صدای چانیول با حرص به سمتش برگشت و صف فحشایی که

میخواست بارش کنه رو تو دهنش ردیف کرد اما با دیدن قیافه

فرد روبه روش حرف تو دهنش خشکید!

_هی تو چت شده؟...این چه ریختیه؟

سهون با تعجب از دوستش که یه جای سالم تو صورتش پیدا نمیشد

پرسید!

چانیول بدون توجه بهش به سمت اتاقش راه افتاد _برنامه امروز رو

برام بیار!

_کتک خوردی؟!

چان چشماش رو بست و با حرص به سمت مرد پشت کامپیوتر

برگشت

_من بیشتر زدمش!

با لحن اخطار مانندی گفت و سهون دستاش رو بی طرف بالا گرفت

_باشه بابا اصلا تو قاتل بروسلیی!...حالا چرا دعوا کردی؟

تیکه دوم حرفش رو با هیجان پرسید و منتظر به چانیول زل زد

"بکهیونم یکی از اون بیبی بوی هایی که ازش چند سال یه بار متولد میشه"

صدای سهون تو گوشش پلی شد و اخماش رو تو هم کشید...اگه

قصد داشت بگه هم دیگه نمیخواست!...دوست نداشت دوست

احمقش راجب بکهیون بد برداشت کنه و بهش بگه"دیدی گفتم اون

بیبی بویه؟"!

_برنامه ها رو برام بیار!

تقریبا حرفش رو تو صورت هیجان زده سهون کوبید و باعث شد

دوستش در عرض نیم صدمه ثانیه پوکر بشه!

_باشه فاکیول!

با حرص گفت و لحظه بعد صدای بهم کوبیده شدن در اتاق چانیول

تو گوشاش پیچید

_حقته...امیدوارم بیشتر از این به فاک الهی بری...اینا همه از آه

مظلومه...من مطمینم آه من دامن گیرش شده...اما...اما وایسا

بینم...پ..پارک چانیول دعوا کرده؟؟؟!!!!

My DaddyWhere stories live. Discover now