_فاک این چرا هنگیده؟!سهون در حالی که تندتند رو یکی از کلیدهای کامپیوتر میزد و نگاه
کلافش بین صفحه کامپیوتر و کیبورد در گردش بود زیر لب زمزمه
کرد!
_فاکیول....همه چیز شرکتت مثل خودت گوهه گوووه!
کلافه چنگ محکمی بین موهاش کشید..همیشه هر وقت چیزی رو
نمیفهمید در حد مرگ عصبی میشد و دلش میخواست کلش رو
بکوبونه به دیوار و زار زار گریه کنه!
_میگم خیلی بهم لطف داری!
با صدای چانیول با حرص به سمتش برگشت و صف فحشایی که
میخواست بارش کنه رو تو دهنش ردیف کرد اما با دیدن قیافه
فرد روبه روش حرف تو دهنش خشکید!
_هی تو چت شده؟...این چه ریختیه؟
سهون با تعجب از دوستش که یه جای سالم تو صورتش پیدا نمیشد
پرسید!
چانیول بدون توجه بهش به سمت اتاقش راه افتاد _برنامه امروز رو
برام بیار!
_کتک خوردی؟!
چان چشماش رو بست و با حرص به سمت مرد پشت کامپیوتر
برگشت
_من بیشتر زدمش!
با لحن اخطار مانندی گفت و سهون دستاش رو بی طرف بالا گرفت
_باشه بابا اصلا تو قاتل بروسلیی!...حالا چرا دعوا کردی؟
تیکه دوم حرفش رو با هیجان پرسید و منتظر به چانیول زل زد
"بکهیونم یکی از اون بیبی بوی هایی که ازش چند سال یه بار متولد میشه"
صدای سهون تو گوشش پلی شد و اخماش رو تو هم کشید...اگه
قصد داشت بگه هم دیگه نمیخواست!...دوست نداشت دوست
احمقش راجب بکهیون بد برداشت کنه و بهش بگه"دیدی گفتم اون
بیبی بویه؟"!
_برنامه ها رو برام بیار!
تقریبا حرفش رو تو صورت هیجان زده سهون کوبید و باعث شد
دوستش در عرض نیم صدمه ثانیه پوکر بشه!
_باشه فاکیول!
با حرص گفت و لحظه بعد صدای بهم کوبیده شدن در اتاق چانیول
تو گوشاش پیچید
_حقته...امیدوارم بیشتر از این به فاک الهی بری...اینا همه از آه
مظلومه...من مطمینم آه من دامن گیرش شده...اما...اما وایسا
بینم...پ..پارک چانیول دعوا کرده؟؟؟!!!!
YOU ARE READING
My Daddy
FanfictionName: My daddy Writer: maya^^ ژانر:روزمره،اسمات،ددی کینک،فلاف،عاشقانه💖 کاپل:چانبک / کایسو / هونهان ❌کامل شده❌ بکهیون یه منحرف کوچولو🍓 بود و با سیاستش هر چیزی که دلش میخواست رو بدست میاورد! ولی وقتی هوس یا عشق در یک نگاه اتفاق میافته بک میتونه جلو...