part 54

791 160 68
                                    

با گذاشتن دستش روی شونه جیمین اون رو به دیوار پین کرد تا تکون نخوره و با دست ازادش دست جیمین رو گرفت و با یک ضرب محتوای سرنگ رو داخل رگ جیمینی که مدام تقلا می کرد خالی کرد کم کم بدن جیمین بین دست های لوکاس سست شد و درست همون لحظه بود که لبخند کثیفی روی لب های لوکاس نقش بست

جای جایی مدرسه رو گشته بود ولی اثری از جیمین نبود حتی جرئتش رو جمع کرده بود و به طبقه سوم هم سرک کشیده بود ولی نبود ... هیچ اثری از جیمین پیدا نکرده بود

دست به کمر با اخم های در هم تو سالن اصلی ایستاده بود که از دور چشمش به جیهوپ خورد با قدم های بلند به طرفش حرکت کرد و بدون فرصت دادن به جیهوپ گفت

+جیمین ... جیمین نیست ... همه جا رو گشتم ولی نبود

جیهوپ لحظه ای اخم کرد و با همون اخم کمرنگ پرسید

_منظورت چیه مگه تو خوابگاه نبود ؟

یونگی سرش رو به نشانه منفی به چپ و راست تکون داد

+جیهوپ ... من همه جاهای عمومی و خوابگاه بچه ها رو گشتم ولی نبود حتی محوطه بیرونم گشتم ... نمی دونم دیگه کجا رو باید بگردم ... اون با ما بود و با اینکه نامجون بهم گوشزد کرده بود که مراقب جیمین باشم ولی ...

اهی کشید و سرش رو پایین انداخت

جیهوپ با تعجب به تصویر جدید یونگی خیره شده بود اون الان درست شبیه گربه ای که صاحبش رو گم کرده ناراحت و گرفته بود

این یونگی با یونگی همیشگی زمین تا اسمان متفاوت بود و این وجه یونگی برای جیهوپ در عین با نمک بودن عحیب هم بود اون یونگی بداخلاق همیشگی رو دوست داشت نه این گربه کوچولو

با لحن که قصد اروم کردن یونگی رو داشت گفت

_ن..نگران نباش با هم پیداش میکنیم ... صبر کن ...

یونگی سرش رو بالا اورد و سوالی به جیهوپ خیره شد

_مطمئنی همه جا رو گشتی ؟

یونگی حالت متفکری به خودش گرفت و با جدیت گفت

+اره خبب ... کافه تریا ، خوابگاه ، یه سرکم به دفتر مدرسه کشیدم ، سالن های ورزشی رم گشتم کتابخونه و محوطه بیرونی یه سرکی هم به طبقه سوم کشیدم مگه جز اینا جای دیگه ای هم هست ... قسمت های مم...ممنوعه؟

جیهوپ سرش رو برای تایید با تردید تکون داد

+فاااک امکان نداره ... یعنی ممکنه .... نههه جیهوپ ... جیمین پا نمیشه بره اون قسمت ...فاک ... یعنی گرفت ...

_ارووم باش

جیهوپ با صدای بلند و تقریبا کنترل شده ای گفت که باعث ساکت شدن یونگی شد چشماش رو بسته و دوباره باز کرد و اینبار با صدای اروم تری ادامه داد

+شوگا اینا همش احتمالاته ... ممکنه از روی کنجکاوی رفته باشه ... ولی ... جیمین ادم کنجکاوی نیست ... پس احتمال اخ.. اخر ... اه بیخیال بهتره بریم اونجا تا مطمئن شیم ... هوم

جیهوپ برگشت بره که با گرفته شدن مچش توسط یونگی ایستاد و با تعجب به سمت یونگی برگشت

+چرا ؟

_چرا چی؟

یونکی با لحنی که هیچ احساسی توش نبود گفت

+چرا کمکم می کنی تا جیمین رو پیدا کنم ... مگه ازش متنفر نیستی ؟

جیهوپ کمی فکر کرد هیچ جوابی نداشت چرا کمک می کرد ؟ جوابی براش نداشت

_م..من ... اههه ... نمی دونم ... شاید بخاطر ... توعه

+بخاطر من ؟!

جیهوپ که از بحث به وجود اومده راضی نبود سریع حرف رو عوض کرد

_بهتر نیست زودتر جیمین و پیدا کنیم چند ساعت دیگه خاموشی مدرسست و باید برگردیم خوابگاه و اگه جیمین نباشه ...

یونگی مانع حرف زدن بیشتر جیهوپ شد و همون مچ دست جیهوپ رو که گرفته بود بدون ول کردن دنبال خودش کشید و به خشکی گفت

+چقدر ور میزنی سرم رفت ... تندتر بیا

_یاااا گربه بد اخلاق دستمو ول کن

با مشت محکم یونگی که تو شکمش خورد از گفتن حرفش پشیمون شو و از درد دو لا شد

+این گربه مشت زدنم بلده مراقب حرفی که میزنی باش

و با اخم جلوتر از جیهوپ حرکت کرد به طبقه ای که ورودشون ممنوع بود رسیدن و با کنجکاوی اطراف رو از زیر نظر گذروندن

با شنیدن صدای شر شر اب هر دو با تعجب به هم خیره شدن و یونگی با عجله به اون سمت دویید و به دنبالش جیهوپ

+مگه ورود به این طبقه ممنوع نیست

یونگی گفت ولی در جواب فقط بالا انداختن شونه توسط جیهوپ نسیبش شد گوشش رو به در اتاقی که صدای اب میومد چسبوند

با شنیدن صدای عجیب ....

The legacy of immortalityWo Geschichten leben. Entdecke jetzt