part 1

3.6K 466 235
                                    

(جیمین)
-جیییی...می...نننننن...جییییمییییین....هی کدوم گوری هستی

با صدای ازار دهنده جونگ کوک از خواب پریدم به ساعت نگاهی انداختم هنوز نیم ساعتم نشده که خوابیدم چرا درک نمی کنن منم مثل اونا نیستم

-جیییییمییییین لعنتی کجاییی

+شتتتت متنفرم از همتون متنفرم

از تخت بلند شدم و به سمت اتاق جونک کوک حرکت کردم

اونا درست می گن من یه انسان بی ارزشم که برا جونگ کوک فقط حکم کیسه خونو دارم اخر یه روز از دست جونگ کوک و بانو لیا کشته میشم

+چه بهتر

×چند بار بگم بلند فکر نکن می تونم صدای ذهنتو بشنوم

با ظاهر شدن یهویی جیهوپ کنارم از جا پریدم

+فقط خفه شو هوپی
جیهوپ نیشخند پر حرصی زد
×اوه لالا, ببینم سگ کوچولومون از کی تا حالا زبون در اورده

این حرفو گفت و محکم به گلوم چنگ زد و صورتمو به طرف خودش برگردوند با اعصبانیتی که حالا جای خوشی چند دقیقه قبلشو گرفته بود به گلوم بیشتر فشار وارد کرد

دیگه کم کم نفس کشیدن برام سخت میشد به دستش چنگ زدم ولی لعنتی زورش بیشتر از من بود

البته اگه همینجا هم نمی مردم قطعا جونگ کوک منو می کشت متنفرم از این دو برادر

×نظرت چیه من این زبونتو برات ببرم هوم؟

همه حرفاشو با اعصبانیت تو صورتم کوبید و یه فشار دیگه ای به گلوم وارد کرد دیگه کم کم چشمام سیاهی می رفت که گلو مو ول کرد و منو به عقب هل داد که باعث افتادنم رو زمین شد با ولع هوا رو می بلعیدن

لگد محکمی به پهلوم زد که مطمعنا تا چند روز جای کبودیش درد میگیره و ادامه داد
×تو فقط کیسه خونه جونگ کوکی انسان بی ارزش

حرفشو زد و در اخر نیشخند چندششو به اخر حرفش اضافه کرد تمام قدرتمو جمع کردم و با صدایی که از کمبود اکسیژن خش دار شده بود و به وضوح می لرزید گفتم
+بابا که برگشت همه کاراتونو بهش می گم

و قطره اشکی از گوشه چشمم سر خورد

×بیخیال همه می دونیم که بابا فقط به خاطر قولی که به مادر هرزت داده بود ازت مراقبت می کنه وگرنه هیچ خوناشامی به یه پسر ادمیزاد نیاز نداره چه برسه اون خوناشام اصیل باشه

همه حرفاشو با بیرحمی تو صورتش می کوبید و اصلا توجهی به صدای شکستن قلب کوچیک و مهربون جیمین نکرد و بعد از گفتن حرفش به سرعت از دیدش خارج شد

حالا دیگه به وضوح شکست و کل صورتش با اشک هاش خیس شد باید تا الان عادت می کرد به این همه بدرفتاری ولی نه نمی تونست

-جیمییییییین

اشکاشو پاک کرد و با چشمایی که حالا سردی و نفرت ازشون می بارید به سمت اتاق جونگ کوک حرکت کرد
+یه روز همتونو می کشم

کی می دونه شاید یه روز زندگی به جیمینم روی خوششو نشون می داد شاید یه روز کلا ترکشون می کرد به یه جایی دور می رفت کی چی میدونه
که سرنوشت چه چیزی براشون رقم زده
.
.
.
‌می دونم پارت اول خیلی کم بود شرمنده ولی قول می دم پارت های بعدی بیشتر باشه
ووت و کامنت یادتون نره چون اونا مثل کپسول اکسیژن منه😂
نظرتون راجب شخصیت ها تا اینجای داستان چیه
چرا همه از جیمین بدشون میاد؟
جونگ کوک چه کاری می تونه با جیمین داشته باشه؟
نسبت جی هوپ و جیمین چیه؟
لاولیای من به سوالا جواب بدین و حدس بزنید چه اتفاقی تو پار های بعدی قراره بیفته؟

اگه ووت های کل فیک ۱۰ تا بشه پارت بعدی رو همین امروز اپ می کنم😘

The legacy of immortalityWhere stories live. Discover now