part 58

890 182 328
                                    

شرط اپ
ووت : ۸۰

چشماش رو روی هم گذاشت و با تردید دستگیره در رو باز کرد سپس چشم هاش رو باز کرد و با دیدن صحنه رو به روش خون توی رگ هاش خشک شد ... جیمینی که بدون هیچ لباسی روی زمین دراز کشیده بود و خونی که همه جا روی زمین پخش شده بود ... لوکاسی که اصلا متوجه حضورش نشده بود و بوی خونی که هر لحظه حالشو بدتر و پاهاشو سست تر میکرد

در حالی که سرش رو به دو طرف تکون میداد عقب عقب رفت که با برخورد به شخصی ترسیده پرید و برگشت

_جونگ کوک؟

جیهوپ با تعجب گفت و جونگ کوک مثل کسی که قدرته تکلمشو از دست داده باشه با چشم های گرد شده به جیهوپ نگاه کرد و در اخر با دست به اتاق اشاره کرد و در حالی که عرق سرد رو پیشونیش نشسته بود با صدای دورگه ای گفت

_جی ...ج..ج.. جیمین

و بعد چند لحظه در حالی که رنگش پریده بود چند قدم به عقب برداشت پاهاش سست شده بود و همه این ها نشون میداد که اون سخت با خوی خوناشامیش در جنگه

یونگی با اخم جیهوپ رو به طرفی هل داد و با عجله به سمت اتاق رفت

رنگ چشمای های جونگ کوک مدام تغییر رنگ می داد و گاهی به رنگ قهوه ای و گاهی سرخ و این نشون میداد جونگ کوک داره جلوی خوی خوناشامیشو میگیره تا هر لحظه به جیمین حمله نکنه

اخرین نگاهشو به چشمای متعجب جیهوپ داد و سپس با قدم های بلند از اونجا فرار کرد و دور شد جیهوپ به خودش اومد و سریع به طرف اون اتاق رفت

♡♡♡♡♡

لوکاس بلند شد و با عجله کمربند شلوار و به دنبالش باکسرش رو از تنش خارج کرد

با دیدن بسته شدن چشمای جیمین از روی ضعف  نیشخند چندشی زد و به سمت شیر اب حرکت کرد

سطلی که با چکه های اب سرد پر شده بود رو برداشت با لوندی و سوت زنان به طرف جیمین حرکت کرد و تو یه حرکت کل اب رو سر جیمین خالی کرد 

نفس جیمین از شکی که بهش وارد شده بود رفت و با چشمایی که از شوک اب سرد بیش از حد باز شده بودن به لوکاس چشم دوخت

لوکاس خم شد و چونه جیمین رو با خشونت گرفت و کمی بین انگشتاش فشرد و لب زد

_الان که وقت خواب نیست پرنس

و با شدت سرش رو به عقب هل داد که حتی صدای برخورد سر جیمین با زمین سرد هم به گوش رسید
جیمین از درد زیادش چشماش رو بست ... در واقع دلش به حال خودش میسوخت ... از بچگی همه ازش متنفر بودن تا الان ... از همون موقع ها وقتی که هنوز سن زیادی نداشت زجر میکشید تا الان ... چشمش به لوکاس افتاد که با عضوش در حال ور رفتن بود اهی کشید و با درد چشماش رو بست و اجازه داد اینبار بلور های درخشان اشک هاش راحت تر رو صورتش بغلتن ... اینجا دیگه پایان کارش بود و دیگه امیدی به نجات پیدا کردن نداشت ... از این که هیچ قدرتی برای مقابله با لوکس نداره متنفر بود ... که متوجه باز شدن ارام در شد ...

لوکاس به قدری مشغول بود که متوجه نشد ولی جیمین دید جونگ کوکی رو که با بهت بهش زل زده

جیمین با التماس توی چشمای اشکیش به کوک نگاه کرد تا کاری برای نجاتش کنه ولی ... جونگ کوک عقب عقب رفت و از دید جیمین ناپدید شد ...دیگه بهش ثابت شد که اونا واقعا از جیمین متنفرن و واقعا مرگ جیمین باعث خوشحالیشونه ... اینبار با صدای بلند تری هق زد و اشک ریخت به حال خودش و زندگیش و ارزو کرد که توی زندگی بعدیش حداقل یک نفر دوسش داشته باشه ...

یونگی با دیدن صحنه جلوش خون توی رگ هاش یخ زد در واقع با دیدن جیمین توی اون حالت احساس کرد وسط شعله های سوزان اتش گیر افتاده

با فهمیدن قصد لوکس به سمتش حمله برد و مشت محکمش رو تو صورتش خوابوند که باعث تلو خوردن و به دنبالش افتادنش روی زمین شد

به طرف جیمین رفت و با بلند کردن بالا تنه جیمین تو بغلش گرفت و به خودش فشرد با اومدن صدای مشت و لگد فهمید جیهوپ با لوکاس درگیره

تن جیمین یخ کرده بود و یونگی فهمیده بود که جیمین به زور خودش رو هوشیار نگه میداره

سریع پیراهن پاره شده و خیس جیمین رو از تنش خارج کرد تن بی جون جیمین رو به دیوار تکیه داد و بعدش با عجله لباس خودش رو از بدنش خارج کرد و با احتیاط تن جیمین کرد و دوباره کشید تو بغلش ... عجیب بود ولی اونقدری نگران حال جیمین بود که اصلا متوجه بوی خون جیمین نشد اروم زمزمه کرد

_ما اینجاییم جیمین یکم تحمل کن از اینجا میبریمت بیرون ... خودم حسابشو میرسم

دوباره جیمین رو به دیوار تکیه داد و از جاش بلند شد از شونه جیهوپ گرفت و اروم عقب کشیدتش
جیهوپ با برگشتنش متوجه مردمک های سرخ و دندون های نیش بیرون زده یونگی شد و فهمیدن اینکه اون الان به شدت عصبانیه کار سختی نبود
تازه چشمش به بالا تنه لخت یونگی افتاد و تو دلش بدن ورزیده و ماهیچه های بیرون زده یونگی رو تحسین کرد

یونگی اروم لب زد

_برو مراقب جیمین باش

و پیشبندش پوزخند ترسناکی رو لبش نشست و ...


شرط اپ پارت بعد همون ۸۰ تا ووت ❤💜

دو نفر سر گرفتن پارت شهید شدن 🤣🤣🤣🤣 ناموصا عاشقتونم فقط با خوندن کامنتاتون مردم از خندهه
🤣🤣🤣🤣🤣شهیدان راه میراث ببینم این پارت و چیکار می کنین

The legacy of immortalityWhere stories live. Discover now