part 31

1K 226 52
                                    

بالاخره بعد ده دقیقه دوش کرفتن با اب گرم سرحال تر از قبل شد

جلوی اینه ایستاد به جای زخم روی گردنش نگاهی انداخت باورنکردنی بود تقریبا محو شده بود و دیگه درد نمی کرد و دیگه لازم نبود روشو بپوشونه

به مو های طلایی رنگش که بخاطر خیس بودن کمی تیره تر شده بود نگاه کرد کمی بهشون حالت داد چون اصلا حوصله خشک کردنشونو نداشت

هودی قرمز رنگش که تضاد زیبایی با سفیدی پوستش داشت رو به همراه شلوار مشکی به تن کرد و از حموم خارج شد

با تعجب به اطراف نگاه کرد خیلی عجیب بود چند دقیقه قبل اتاق خیلی شلوغ و پر سرو صدا بود
ولی الان هیچکس تو اتاق نبود حتی مین یونگی بداخلاق خوابالو

شونه ای بالا انداخت مهم نبود اون تنهایی رو دوست داشت البته اسم دوست داشتن زیادی بود در واقع بهش عادت کرده و طی سال ها باهاش خو گرفته بود

به طرف تختش رفت و خودشو روش پرت کرد به سفتی تشک خودش نبود درواقع خیلی نرم تر از تشک خودش بود

خوب یادشه تشک نویی که پدرش براش خریده بود رو بانو لیا با تمام تواضع و مهربانی به سرخدمتکار پیر خونشون بخشید و تشک کهنه و زوار در رفته کوک به اون رسید با یاداوری خاطرات روز های گذشته روزهایی که پدرش خونه نبود صورتش تو هم رفت

خیلی دلش می خواست درمورد چیزهایی که پدرش گفت اطلاعات داشته باشه و برای اینکار به نظرش باید دنبال کتابخونه مدرسه می گشت و اطلاعات به دست میاورد

به ساعت نگاهی کرد و با دیدن اینکه هنوز وقت داره از اتاق خارج شد و در و پشت سرش بست

با در نظر گرفتن احتمال اینکه گم بشه زیاده نقشه راهنمایی که روی میز اتاقشون بود برداشت حداقلش این بود اگه گم می شد اتاق ها رو می تونست پیدا کنه
به حرکت تو راهرو های پیچدر پیچ ادامه داد دیوار ها پر از نقاشی ادم های مختلف بود که نظر هر رهگذری رو جلب می کرد بعضی از ادم های توی نقاشی ها قیافه بامزه و خنده داری داشتن

از یکی از راهرو ها پیچید که انگار به محوطه ای شبیه بالکن راه داشت با خودش گفت چه بهتر کمی هم هوا میخورم و به اون سمت حرکت کرد

♡♡♡♡♡♡♡

+خب حالا با شماها چیکار کنم

نامجون در حالی که دست به کمر و با ابرو های بالا رفته جلوی اون دو ایستاده بود پرسید

چانیول و بکهیون ترسیده بهش زل زدن چانیول دهن باز کرد که معذرت خواهی کنه و قال قضیه رو بکنه که نامجون بدون توجه به اون دو به راهش ادامه داد و گفت

+دنبالم بیاین ...یه جای قشنگ سراغ دارم

بکهیون و چانیول با گیجی به هم نگاه کردن و بعد چند ثانیه به دنبال استادشون قدم تند کردن منظور استادشون از جای قشنگ چی بود؟!چه بلایی قرار بود سرشون بیاد؟!

The legacy of immortalityWhere stories live. Discover now