Part 61

548 138 57
                                    

احتمالا پارت های قبل یادتون رفته باشه اگه دوست داشتین یه سر به پارت های قبلی بزنید با تشکرر💜

همونطور که روی تخت دراز کشیده و به سقف خیره بود به این فکر می کرد که چرا هنوز یونگی از حموم بیرون نیومده ... چیکار میکردن که انقدر بیرون اومدنش طول کشیده بود ...

با کلافگی نشست و موهای ژولیدش رو بهم ریخته تر کرد با یه حرکت از روی تخت پایین پرید و با قدم های بلند به طرف حموم حرکت کرد ...

♡♡♡♡♡

یونگی سری تکون داد و زمانی که خواست برگرده و از حموم خارج بشه جیمین مچ دستش رو گرفت و به طرف خودش کشید

بدون اینکه فرصت هر گونه فکری رو به یونگی بده لب هاش رو روی لب های یونگی گذاشت و سریع عقب کشید

در کسری از زمان گونه های جیمین از گرما و خجالت گل انداخته بودن و نمی دونست چه واکنشی نشون بده به همین دلیل بدون لحظه ای فکر خودش رو زیر اب وان کشید و نفسش رو حبس کرد

یونگی گیج از حرکت و بوسه یهویی جیمین با چشم های گرد شده از تعجب به عقب کشیدن ناگهانی جیمین خیره شد و با دیدن گونه های گل انداختش پوزخندی روی لبش نشست ... پرنس کوچولوش واقعا کیوت بود ... صبر کنید اون چی گفت ؟ گفت پرنس کچولوش؟ ... چرا حالا روی جیمین احساس مالکیت داشت ...  شاید زیادی احساساتی عمل می کرد نسبت به جیمین ...

با زیر اب رفتن ناگهانی جیمین به خودش اومد و ناگهانی خنده صدا داری کرد و از شونه های جیمین گرفت و کشیدتش بالا و با خنده به جیمینی که شبیه جوجه ابکشیده و چشمای گرد از تعجب بهش نگاه میکرد خیره شد

_هی هی ... وقتی کاری می کنی باید منتظر عواقبشم باشی

_چ‌چیی ؟

_بی اجازه بوسیدیم و ...

یه ابروشو بالا انداخت با پوزخند شروری نگاهش کرد و اروم سرش رو به جیمین نزدیک کرد

+یاااا ....

جیمین انگشت اشارشو به سمت یونگی گرفت و تهدید وار با صدایی که کمی بلند تر از حد معمول بود در فضای نمناک حموم اکو میشد گفت

+جلو نیااااا

بعد از اتمام حرفش چشم هاش رو محکم روی هم بست تا اتفاق هایی که نمی دونست چی هستن و قرار بود تا چند دقیقه دیگه رخ بده رو نبینه ، قلبش دیوانه وار خودش رو به قفسه سینش می کوبید و جیمین هیچ ایده ای نداشت این تپش ناشی از هیجانه یا ترس شاید هر دوش .... هیجانی که نمی دوست چه اتفاقی قراره بیافته ولی ته دلش می دونست اون اتفاق شیرینه و ترسی که باعث یاد اوری اتفاقات چند ساعت پیش و مور مور شدن تنش میشد ولی ته قلبش به یونگی اعتماد داشت اون ناجیش بود بهش صدمه نمیزد نه؟

یونگی لبخندی زد و بوسه ای روی پیشونی جیمین نشوند و اروم عقب کشید که محکم به پشت هل داده شد و کمرش با روشویی بر خورد کرد

The legacy of immortalityWhere stories live. Discover now