part 11

1.3K 297 216
                                    

ووت و کامنت فراموش نشه لاولیا💜💜💜

شرط ووت ۲۰ تا

ت

وضیحات پایان پارت و بخونین

💜💜💜💜

همینطور که داشت غر غر می کرد و تو مسیر نامعلومی تو راهرو راه می رفت و اصلا به کل فراموش کرده بود قراره بره پیش نامجون که با صدایی از جا پرید

_کم غر بزن هوپپپ...

جیهوپ با شنیدن صدای نامجون درست بغل گوشش از جا پرید و درجا گفت

×ببخشید

نامجون یه ابروشو بالا برد و سوالی به جیهوپ خیره شد

×با...بابت ...بابت رفتار دیروزم هم معذرت می خوام

جیهوپ اول جملشو با تته پته گفت و لی اخرای جملشو به سرعت گفت که خودشم شک داشت نامجون فهمیده باشه

با تعجب به نامجون نگاه کرد که نامجون یک دفعه ای زد زیر خنده وبین خنده هاش گفت

_داری رپ تمرین می کنی

و درست همین موقع بود که بالای سرش علامت سوال بزرگی تشکیل شد وبا گیجی پرسید

×چی؟!

نامجون دستشو انداخت دور شونه جیهوپ و با هم شروع به حرکت کردن تصمیم گرفته بود بیشتر به جیهوپ و کوکی توجه کنه

_هیچی ... بیخیال ... از این مشکلا بین پدر و پسرا پیش میاد دیگه نه همشم تقصیر تو نیست من همش خونه نبودم که پیشتون باشم و باهم وقت بگذرونیم ولی ...امیدوارم از این به بعد بیشتر باهم وقت بگذرونیم نه؟

نامجون با لحن ملایمی گفت و جیهوپ اینسری لبخندی واقعی وبه درخشانی خورشید زد که این لبخند با شنیدن صدایی از راهرو اتاق ها از بین رفت وجاشو به تعجب داد

نامجون از جیهوپ فاصله گرفت و هر دو با چشمای متعجب به هم نگاه کردند و بعد به طرف صدا حرکت کردن

جیهوپ چیزی رو که میدید باور نمی کرد بانو لیا برای اولین بار دست روی جیمین بلند کرده بود

درسته اون خیلی باهاش بد رفتار می کرد ولی هیچوقت کار به تنبیه فیزیکی نکشیده بود

یه زن چقدر می تونست رقت انگیز باشه پوزخندی زد و با خودش گفت درسته اون زن تلافی دیروز و سر جیمین در میاد

با همون پوزخند رو لباش به طرف نامجون برگشت  و دید که نامجون از اعصبانیت سرخ شده و هر لحظه امکان انفجارش بالاست

نامجون با اعصبانیت از پشت به لیا نگاه می کرد که...

💜💜💜

The legacy of immortalityWhere stories live. Discover now