part2

1.9K 357 150
                                    

با قدم های کوتاه و با چشم هایی که از همیشه سردتر بود به طرف اتاق کوک حرکت کرد

مطمئنن اون صدای پاهاشو شنیده ولی باز هم با حرص مشت کوچیکشو به در کوبید و بعد چند دقیقه که صدایی نشنید یکی از گوش هاش رو به در چسبوند تا ببینه صدایی میاد یا نه

چون اون خوناشام نبود قدرت شنواییش در حد برادراش قوی نبود که در به شدت باز شد و با صورت پخش زمین شد

کوک که از قصد این کارو کرده بود با پخش شدنش روی زمین صدای قهقه هاش به هوا رفت بعد از گذشت چند ثانیه که دیگه اثری از صدای خنده های بلندش نبود و بجاش یه نیشخند رو اعصاب جاشو گرفته بود به جیمین زل زد و با هموون نیشخند گفت

-جات راحته؟

با حرص از جاش بلند شد و با اخم بهش زل زد

-چیه چرا اونطوری نگام می کنی؟

خب دروغ چرا کوکی اونو در حد هوپی اذیت نمی کرد ولی اگه برا کوکی هم حاضر جوابی می کرد بلایی بدتر از هوپی سرش میاورد

حالا کوک از ورژن سرخوشش که کمتر پیش جیمین نمایان میشد خارج شد و با اخم بهش چشم دوخت جیمین زیر لب زمزمه کرد
+درستش همینه من به اخماتون عادت کردم ایششش

-می دونی ...هر چقدر ارومم حرف بزنی من باز میشنوم ادمیزاد

+می خواستم بشنوی

اینو گفتم و زبونمو براش دراورد اومد به طرفم حمله کنه سریع پیش قدم شدم چون از جونم سیر نشده بودم گفتم
+باشه باشه ببخشید...غلط کردم
باشیطنت گفت
-اونو که همیشه می کنی
+چییی؟
-هیچی گفتم برو وانو اماده کن می خوام حموم کنم چندساعته دیگه پدر قراره برسه بانو لیا گفت از مدرسه برامون خبر اورده
جیمین زیر لب گفت
+اون مادرته چرا بانو لیا صداش می کنی ایکبیری رو ایششش اون یکی هم باباته اههه پدر چقدر رسمی

جونگ کوک با حرص گفت
-اون دهنتو ببند فکر کن، حداقل من نشنوم

جیمین از سوتی که داده بود محکم کف دستشو رو دهنش کوبید که این حرکت کیوتش از چشم کوک دور نموند وهمین باعث خنده ریز کوک شد که البته جیمین متوجه ش نشد چون الان تو حموم بود

صداشو شنید که می گفت

+شاهزاده ... از کدوم عطر می خوایید

جونگ کوک حرص توی صداشو شنید خنده بیصدایی کرد درسته اون ادم بود و از نسل خوناشام ها نبود ولی اذیت کردنش حالشو سرحال میاورد با اینکه ازش متنفر بود؟! کوک جواب داد
-گل رز
+اهوممم
دوباره باذوق ادامه داد چون امروز تو مود خوبی بود تصمیم گرفت روزشو البته شبشو با اعصبانیت اونم به خاطر جیمین خراب نکن

-می دونی به زودی قراره من و هوبی بریم مدرسه هارواردز(شبیه هاگوارتز شد شرمنده چیزی به ذهنم نرسید)وایی... خیلی خوبه ...دیگه قرار نیست ریخت تورو ببینیم..ادمیزاد

اخر جملشو با یه لحنی که انگار چندشش شده تموم کرد

جیمین نمی دونست باید خوشحال باشه یا ناراحت اون همیشه دوست داشت عین پدرش یه خوناشام قدرتمند بشه یا حداقل عین...مادرش

دلش براش تنگ شده بود چطور تونسته بود تنهاش بزاره سرشو تکون داد تا از فکر مادرش بیاد بیرون

به هارواردز فکر کرد خیلی دوست داشت بتونه به اون مدرسه بره ولی اون حتی حق رفتن به مدرسه ادمیزاد هارو هم نداشت اون حتی کسی از بیرون عمارت رو هم نمی شناخت

انگار تو سرنوشتش نوشته شده بود که قراره تا اخر عمر خدمتکار لیا باقی بمونه هوفی کشید حداقلش این بود که امید داشت پدرش کمی دوستش داره

انقدر غرق فکر بود که اصلا متوجه حضور کوک کنارش نشد که با شنیدن صداش درست کنار گوشش از جا پرید برگشت به سمت کوک ولی....
🧸🧸🧸🧸🧸🧸🧸🧸🧸🧸

خب خب اینم پارت دو اخیشششش
برا پارت بعدی ذوق دارید
وای جووووون یعنی چیشدددد 😈😈😈
من این پارت و خیلی دوستش داشتم عاشق کلکلای کوکمینیم جوووون اینا تو واقعیتم خیلی کلکل می کننن
ارررهههه مدرسه هارواردز😂😂😂
اخی جیمینی من دوست داره بره اون مدرسه خوب
به نظرتون مامان جیمینم خوناشام بوده؟
پس چطور ممکنه جیمین ادمیزاد باشه😈😈😈😈نمی گم یه ذره دلم خنک شه اخیشششش😂😂😂
اصولا ادم خبثیم (خنده شیطانی)😂😂😂😂
می دونین داستان رفته رفته قراره باحال تر شه
وای خیلی ذوق مرگم

راستی وووت و کامنت یادتون نره می دونیین که عین کپسول اکسیژن منه😂
بوستون دارم یه عالمه بوس رو لپتون😘😘
اون ستاره بدبخت پایینم بی زحمت انگشت کنید(منحرفم خودتونید😂😂)
ووت ها کل فیک +۲۰قسمت بعد اپ میشه

The legacy of immortalityWhere stories live. Discover now