Ch. 1

946 130 61
                                    

سلام به همگی. دریمر هستم.
یادمه گفتم "این کلمات، شاید آخرین کلمات من برای کاپیتان باشن." اما خب. انگاری داستان کاپیتان و جونمیون به این زودی تموم نمیشه. خیلی ناگهانی تصمیم گرفتم تا فصل دومش رو هم بنویسم.
داستان از ماه عسل هونهو شروع میشه. و اگر افتراستوری ها رو نخوندید، پیشنهاد میکنم بخونیدشون حتما.
و اینکه، کاپیتان با همکاری دوست عزیزم Choi Andrew نوشته شده. و بخش هایی از این فیک به قلم ایشونه.
همچنین کاپیتان با یک فیک دیگه به اسم "Battlefield" لینک خورده و بهم مرتبط هستند‌. بتل‌فیلد راجب اتفاقاتیست که برای کریسهان افتاده. درست قبل از اینکه سهون و جونمیون برای نجاتشون اقدام کنند.
و ترتیب خوندن فیک ها این میشه:
1. Captain Oh 1
2. Battlefield
3. Captain Oh 2
بتل‌فیلد با نویسندگی Choi Andrew در واتپد خود اندرو آپ شد.
ChoiAndrew98

چنل کاپیتان رو برای فکت و پلی لیست آهنگا می‌تونید دنبال کنید:
https://t.me/CaptainOhSequence
همچنین می‌تونید تریلر کاپیتان رو در چنل زیر نگاه کنید:
https://t.me/fmvedit_1

_____

هشدار: این فیک دارای صحنه‌‌های باز سکس، خشونت خانگی، مصرف مواد، قتل و تجاوز است!

_____

رُم، ایتالیا

سه روز از وقتی که به رُم رسیده بودن، میگذشت. زمانی که به رُم رسیدن و به هتلی که سهون از قبل رزرو کرده بود رفتن، تقریبا شب شده بود. اما جونمیون هیجان زده تر از اونی بود که بخواد به استراحت کردن فکر کنه، پس سهون علی رغم خسته بودنش، با لبخند درخواست همسرش رو برای یک گردش کوتاه در نزدیکی هتل قبول کرد. هرچند بعد از سه ساعت، سهون جسمِ خسته ی جونمیون رو درحالی که روی کمرش قرار داشت و به خواب رفته بود، به هتل برگردوند.

روز بعدش تا 3 بعد از ظهر خواب بودن و ناهارشون رو در بالکن اتاقشون، خوردن. و بعد تا عصر مشغول عشق بازی شدن. برای گشتن در شهر، وقت بود، و سهون ترجیح میداد جسمِ بوسیدنی جونمیونش رو روی تخت، بین بازوهاش نگه داره و اجازه بده ذهن و روحش در آرامشی که اون پسر بهش میداد، غرق بشن.

و حالا، دست در دست هم در یکی از موزه های رُم در حال قدم زدن بودند. مجسمه های نیمه برهنه، و گاه کاملا عریان، سالن رو پر کرده بودن و در کنار صدای آرام قدم های مردمی که در آنجا بودند، تنها صدای راهنمای تور به گوش می رسید و نگاه جونمیون با کنجکاوی و شگفتی روی مجسمه ها می گشت، اما نگاه سهون، تنها روی همسرش قفل بود. زمانی که سهون متوجه علاقه ی شدید جونمیون به موزه های هنری شد، با خودش فکر کرد چطور تاحالا متوجه این موضوع نشده؟ و بعد به خاطر اورد تنها چیزی که طی این سال ها از جونمیون شنیده، فقط علاقه اش به پرواز کردن و خلبان بودن، بوده. فقط همین. هیچ وقت ندیده بود راجب چیز دیگه ای از خودش علاقه نشون بوده. و دیدن این روی هیجان زده ی جونمیونِ عزیزش، براش جذاب و خوشایند بود.

•⊱ Captain Oh 2 ⊰• (HunHo)Where stories live. Discover now