دست گرمی روی شکمش حرکت میکرد. چشمهای خیسش، با تاری به تاریکی روبهروش خیره شده بودن و گرمای تن پوشیده در لباسی از پشت سرش احساس میشد. میتونست کشیده شدن پارچهی لباساش رو با پوست حساسش، احساس کنه. مژههاش از سنگینی اشکهاش بهم چسبیده بودن. لبهایی به گوشش نزدیک شدن. نفس داغش روی گوش و گردنش خالی شد و جونمیون لرزید. با سینهای سنگین و چشمهایی خیس از اشک، از خواب پرید. اتاق تاریک بود. تنها نور درون اتاق، باریکهی نوری بود که از بین پرده و دیوار راه خودشو به داخل پیدا کرده و روی صورت خیس و ترسیدهی جونمیون میرقصید. مردمکهای چشمهاش دور اتاق چرخیدن. نگاهی به تن برهنهی خودش انداخت. نفسش برید. سینهاش پر از رد قرمز بود و ذهن غرق شده در مه کابوسِ جونمیون، توانی برای به یاداوردن دلیل به وجود اومدن اون مارکها نداشت.
نفسشو حبس کرد و نگاه خیسشو به کنارش داد. با دیدن سهونِ خوابیده در کنارش، مه غلیظ و تیره رنگ کنار رفت. به یاد اورد. دیشب رو به یاد اورد. زمانی که سهون بین خشم و شهوت تنش رو لمس میکرد. همش رو به یاد آورد.
پلکهاشو مالید. بازویی که روی شکمش قرار داشت رو به آرومی کنار گذاشت. پتو رو روی تن سهون بالاتر کشید و قدمهای لرزان و بیصداش رو به سمت حمام هدایت کرد. در حمام بسته شد. مکث کرد. به قفل در خیره شد. سهون اونجا بود. فقط خودش و سهون توی خونه بودن. هیچ مرد دیگهای اونجا نبود. کریس اونجا نبود. پس... چنگ محکم انگشتهاش به دور قفل در رو باز کرد و قدمی به عقب برداشت.
در حمام قفل نبود. خیره به در، عقب رفت و درون وان نشست. آب گرم رو باز کرد و کمی بعد، اندکی آب سرد رو. تنِ له شده بین فشارهای خشن لب و دستهای سهون رو زیر آب فرو برد. آب بالاتر و بالاتر میاومد. نفسش رو حبس کرد. آب صورتش رو پوشوند. پلکهاش رو بست. آب از لبهی وان فرو ریخت. اما توجهی نکرد. هیچ چیز جز صدای آب درون ذهنش نبود. صدایی که دور و نزدیک شنیده میشد. مه از بین رفته بود. لحظات به کندی گذشتن و جونمیون پس از دقایقی سرش رو از آب بیرون اورد. نفس سنگینی گرفت. پلکهاش رو از هم فاصله داد. شیر آب رو بست. بدنش رو تمیز کرد. موهای بلندش رو عقب داد و بدون نگاه کردن به چهرهی خودش در آینهی قدی کنار وان، به بیرون از وان سنگی قدم گذاشت. حولهی تمیزی برداشت و خودشو پوشوند. موهاشو خیس و نمدار رها کرد و از حمام بیرون رفت. به تخت نگاه کرد. سهون هنوز خواب بود. باکسری از کمد بیرون اورد و پوشید. حوله رو گوشهای رها کرد و بدون پوشیدن چیز دیگهای، بدون ایجاد کردن صدایی، از اتاق بیرون رفت.
صبحانهی مختصری درست کرد. خودش تنها تونست نصفی از پنکیک روبهروش رو بخوره. اشتها نداشت. لیوان قهوهاش رو در دست گرفت و درحالی که ازش مینوشید، به اتاق خواب برگشت.ماگ خالی شده رو روی میز عسلی گذاشت و روی تخت خزید. زیر پتو و درون آغوش سهون فرو رفت. مرد با احساس کردن سنگینی جونمیون روی تنش، بازوهاشو دورش حلقه کرد و نفسی عمیق کشید.
ČTEŠ
•⊱ Captain Oh 2 ⊰• (HunHo)
Akční⋅⋅⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⋅⋅ فن فیکشن Captain Oh فصل دوم کاپل: هونهو، چانبک، کریسهان، کریسلیکس (کریس-فلیکس) ژانر: اکشن، انگست، رمنس، اسمات نویسنده: Dreamer & Choi Andrew "وقتی کارم با اونا تموم شد... برمیگردم سراغ تو." اومده بود. "سهون... زندگی...