هشدار: این چپتر حاوی صحنهای از قتل، خشونت و خونریزی هست.
جمعیت تیره پوش، کنار هم ایستاده بودن و به گذر تابوت سفیدرنگ از جلوی چشمهاشون مینگریستن. آسمان در تیرگی همراهیشون کرده بود و در زیر نبود نور خورشید، تابوت سفیدرنگ، به خاکستری تمایل پیدا میکرد. درست انگار گرد غمِ خاکستری ریخته شده بر چهرهی افراد حاضر در قبرستان، بر روی تابوت هم نشسته بود. تابوتی که فرزند یک خانواده رو حمل میکرد. تابوتی که نامزد یک مرد رو حمل میکرد و در آغوش سرد خودش نگه داشته بود. دستهای مرگ، به دور جسم رنگپریدهی پسر پیچیده شده بودن. جسم سردش با کت و شلواری که قرار بود در روز چهارم جولای برای مراسم ازدواجش بپوشد، گرم میشد. چهارم جولای، روزی که از تاریخ ازدواجش تبدیل به تاریخ مرگش شده بود.
صدای گریههای مادر و پدرش میان سکوت جمعیت میپیچید. تابوت به بالای قبر کنده شده قرار گرفت. مردهایی که زیر تابوت رو نگه داشته بودن، در لباسفرمهای نظامیشون، تابوت رو پایین گذاشتن و چرخیدن و به کنار رفتن.
سرها پایین گرفته شده بود و صورتها خیس از اشک، به صدای کشیشی که آخرین کلمات رو به زبان میآورد، گوش میدادن. مادر فلیکس گرچه تنها کنار تابوت فرزندش بر روی خاک افتاده بود و زجه میزد. مشت بر روی زمین میکوبید و از فرزندش خواهش میکرد به آغوشش برگرده. از فرزندی که توان فرستادن تنِ تکهپارهاش در کوره رو نداشت، خواهش برگشت داشت. از فرزندی که در کت و شلوار ازدواجش خوابیده بود، خواهش برگشت داشت.
اما هیچ برگشتی در کار نبود.
فلیکس رفته بود.
برای همیشه.پس از پایان یافتن سخنان کشیش، برای احترام به فلیکس، به مردی که فرزند یک نظامی بود و نامزد یک نظامی، شلیک هوایی انجام شد.
تابوت شب تاب خاموش، درون قبر قرار گرفت. اولین مشت خاک توسط مادر و پدرش بر روی تابوتش ریخته شد و بعد، تله خاک بود که بر روی تابوت سفیدرنگش ریخته میشد. چیزی نگذشت که تنها یک تپه خاک و سنگ قبر سفید رنگش باقی موند. سنگ قبری که حالا تنها یادگاری باقی مانده از فلیکس بود. یادبودی که تاریخ مرگش رو چهارم جولای زده بود.
خاک، به همراه گرد غم به هوا بلند شده بود. در میان گذر شماطه وار ساعت، از جمعیت کاسته میشد. تنها چیزی که باقی موند، صدای زجههای مادر فلیکس بود و مردهایی که به همراه زنی پشت سر پدر و مادر فلیکس ایستاده بودن.
زن به سمت مردها و زن نظامی برگشت. با چشمهایی غرق شده در اشک و خون بهشون زل زد و فریاد کشید.
- مقصر همهی اینا کریسه. کسی که بچمو کشت کریسه. برام مهم نیست توی چه جهنمیه، بهش بگید حق نداره پاشو توی این قبرستون بذاره.
نیکولاس و لئو و چانیول در سکوت سر پایین انداختن. کمی عقبتر، سهون و جونمیون ایستاده بودن. نیکول با چشمهایی ورم کرده پلک زد و به زن احترام گذاشت.
YOU ARE READING
•⊱ Captain Oh 2 ⊰• (HunHo)
Action⋅⋅⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⋅⋅ فن فیکشن Captain Oh فصل دوم کاپل: هونهو، چانبک، کریسهان، کریسلیکس (کریس-فلیکس) ژانر: اکشن، انگست، رمنس، اسمات نویسنده: Dreamer & Choi Andrew "وقتی کارم با اونا تموم شد... برمیگردم سراغ تو." اومده بود. "سهون... زندگی...