کرهی جنوبی در هفتهی گذشته، در آشوبی بزرگ غرق شده بود. دادستانی کل و دادگاها و وزارت امنیت، زیر ذره بین خبرگزاریها، در جنگی سرد قرار داشتن.
یهجی، زیر نگاه محافظ لئو، به خوبی در سرکوب و رو کردن رازهای کثیف سرتیپ لی، عمل میکرد. بعد از هر جلسه، تحت نظر پزشک خصوصیش قرار میگرفت و بعد دوباره به جنگ با سرتیپ لی میرفت. از یه جایی به بعد، وزارت دفاع، برای دفاع کردن از سرتیپ عقب کشید. در طول یک هفته، ورق برگشته بود و دیگه سرتیپ لی هوانگ، جایی در وزارت دفاع نذاشت. گرچه تمامش ظاهری بود. سرتیپ لی به خوبی راه فرار رو بلد بود و این خون یهجی رو به جوش میآورد.
اخبار فوری، لحظه به لحظهی خبرهای مربوط به این پروندهی عظیم امنیتی رو پوشش میداد. فرقی نداشت دادستانی و وزارت دفاع چقدر سعی در پنهان کردن تمام اطلاعات محرمانه داشته باشن، خبرنگارها راه خودشون رو برای دسترسی به این اطلاعات داشتن.
شنیدن اخبار راجب جنگ سردی که خودشون به شخصه درونش قرار داشتن، عجیب بود و گاها خندهدار. به تلاش خبرنگارها برای فهمیدن تمام حقایق میخندیدن. چرا که میدونستن کافیه اون حقیقتها رو بشن و بعد تمام کرهی جنوبی درون مه تاریکی فرو بره.
کریس، کاتالوگ درون دستش رو ورق زد و دیگه به ادامهی اخبار گوش نداد. از فروشندهی ایستاده در کنارش درخواست کرد تیوی رو خاموش کنه. میتونست به راحتی پچپچ افراد حاضر در فروشگاه رو بشنوه. لبهاش به سمتی کشیده شدن. بیشتر اون پچپچ ها مربوط به خودش و همراه عزیزش بودن. چهرهی در هم و خشن کریس قرار گرفته در کنار چهرهی اروم و شیرین فلیکس، ترکیب عجیبی بود. گرچه اون درهم فرورفتگی چهرهی کریس، با قرار گرفتن کفشهایی جلوی دیدش، از بین رفت. لبخند، روی چهرهی سردش نشست و نگاهش رو گرم کرد.
- این یکی چطوره؟
فلیکس با نگاهی کلافه پرسید. سرهنگ برای جواب دادن تأمل کرد. به خوبی از سر تا پای فلیکس رو نگاه کرد. لعنت بهش. فلیکس زیبا بود. خیلی زیبا و قرار گرفتن در اون کتوشلوار سفید رنگ، نفسگیرش کرده بود. کریس بیصدا بلند شد. سر فلیکس به همراهش بالا اومد و مستقیم به چشمهاش خیره شد. سرهنگ بدون توجه به نگاههای قرارگرفته روشون، چهرهی بوسیده شده با آفتابِ پسرش رو قاب گرفت و بوسیدش.
- محشره.
روی لبهاش زمزمه کرد. لبخندش رو عمیقتر کرد.
- هرچند هیچچیز نمیتونه به پای زیبایی تو برسه.
گونههای فلیکس گرم شدن. لبخند روی چهرهاش نشست و قدمی به عقب برداشت. احساس گرما میکرد.
- پس همینو برمیداریم.
کریس برای تایید سر تکون داد.
دست فلیکس روی دست کریس قرار گرفت. با لبخند لب زد:
YOU ARE READING
•⊱ Captain Oh 2 ⊰• (HunHo)
Action⋅⋅⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⋅⋅ فن فیکشن Captain Oh فصل دوم کاپل: هونهو، چانبک، کریسهان، کریسلیکس (کریس-فلیکس) ژانر: اکشن، انگست، رمنس، اسمات نویسنده: Dreamer & Choi Andrew "وقتی کارم با اونا تموم شد... برمیگردم سراغ تو." اومده بود. "سهون... زندگی...