سهون نسبت به قبل سختگیرتر و عصبیتر شده بود. تمامی خلبانها و پرسنل پایگاه رو یکجا جمع کرده بود و برنامهی پروازهارو دوباره و از اول با خلبانها چک کرد و تغییر داد. تک به تک جنگندههارو همراه با تکنسینها چک کرد و جنگندههای ناقص رو از آشیانهی اصلی خارج کرد. همراه با ارشدهای پایگاه، وضعیت خدمت سربازها و خلبانهای جدید رو چک کرد و خلبانهایی که به تازگی از دانشکده افسری فارغ التحصیل شده بودن رو دسته بندی کرد و گذاشت هریک از خلبانهای ارشد، خودشون کمک خلبانشون رو انتخاب کنن.
رفتارهاش به گونهای بودن که انگار تلاش میکنه خودش رو با کار سرگرم کنه تا به چیز دیگهای فکر نکنه. در طول روز به قدری خودش رو خسته کرد که حالا که به خونه برگشته بودن، سهون مستقیم و بدون شام خوردن به سراغ تخت رفت و خوابید.تنها کاری که از جونمیون بر میومد، در سکوت تماشا کردن بهم ریختگیهای همسرش بود. تمام روز با خودش تکرار میکرد وقتی برگردن خونه باهاش حرف میزنه. اما با خوابیدن سهون، برنامههاش بهم ریخت.
جونمیون هیچ ایدهای برای دلیل رفتارهای سهون نداشت. فقط میدونست بعد از اینکه دیشب دیروقت و با چشمهایی قرمز به خونه برگشت، تا الان از صحبت کردن باهاش طفره میرفت.
مرد کلافه از سکوت عزیزش، با ذهنی بهم ریخته برای ساعتی مشغول مرتب کردن بهمریختگی خونه شد. غذایی که مادر سهون براشون فرستاده بود رو توی ماکرویو گذاشت و بعد توی ظرف ریخت. سینی حاوی غذارو برداشت به اتاق برد. چراغ روشن بود و مرد با لباسهای بیرونش روی تخت خوابیده بود.
سینی رو گوشهای گذاشت و به سمت تخت قدم برداشت. دستی به شونهی سهون کشید.
- سهون. بیدار شو عزیزم.
مرد خوابیده زیر لب و نامفهوم چند کلمه زمزمه کرد و روش رو برگردوند. جونمیون کمرنگ لبخند زد.
- بلند شو. باید شام بخوری. از ظهر تا الان چیزی جز قهوه تحویل معدهات ندادی.
و تقریبا مرد نیمه خواب رو از روی تخت بلند کرد. سهون با چشمهایی نیمه باز و موهایی که بهم ریخته بودن، روی تخت نشست.
- گرسنهام نیست.
جونمیون ابرویی بالا انداخت. بیتفاوت نسبت به حرف سهون، سینی غذارو روی تخت گذاشت و خودش هم روبه روش نشست.
- آها... باشه.جونمیون نگاهش رو از سهون گرفت و خودش رو مشغول غذا کرد. با هر لقمهای که میخود، هومی از سر لذت میکرد و زیرچشمی سهون رو زیر نظر گرفته بود. خیلی نگذشت که مرد هم بهش پیوست.
- تو که گفتی گرسنهات نیست!
جونمیون با ابرویی بالا انداخته لب زد و چاپ استیکش رو گاز گرفت تا جلوی خندهاش رو بگیره.
أنت تقرأ
•⊱ Captain Oh 2 ⊰• (HunHo)
الأكشن⋅⋅⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⋅⋅ فن فیکشن Captain Oh فصل دوم کاپل: هونهو، چانبک، کریسهان، کریسلیکس (کریس-فلیکس) ژانر: اکشن، انگست، رمنس، اسمات نویسنده: Dreamer & Choi Andrew "وقتی کارم با اونا تموم شد... برمیگردم سراغ تو." اومده بود. "سهون... زندگی...