Ch. 16

292 59 132
                                    

بافت کرمی رنگ با طرح گوزن رو توی تنش مرتب کرد. دستی به گردنش و ترقوه ای که از یقه ی اندکی باز بافت بیرون افتاده بود، کشید. میتونست استخون هاش رو احساس کنه. از توی آینه به جسم لاغر شده اش نگاه کرد. یقه ی بافت رو توی مشتش جمع کرد. دم عمیقی گرفت. نگاهشو از خودش گرفت و از بین شکاف بین در و چهارچوبش به دو مردی که روی مبل، پشت بهش نشسته بودن، داد. صداشون به راحتی به گوش می رسید. مثل اینکه سرور های پایگاه چانیول به مشکل برخورده بودن. مشکلی که هنوز دلیلش کشف نشده بود، و لوهان، در ذهنش با خودش زمزمه می کرد که اگر من سرورهارو چک کنم، مطمئنم میتونم منشاء مشکل رو پیدا کنم. این حرفه و چیزی بود که لوهان تمام زندگیش انجام داده بود. پس بدون شک میتونست بفهمه ایراد کار کجاست.

و همین زمزمه باعث شد عزمش رو جمع کنه، از حمام بیرون بره و بلند لب بزنه:

- من میتونم کمک کنم.

دو مرد به سرعت به سمتش برگشتن. چهره هاشون مبهوت بود. برای لحظاتی مکانی که لوهان مثل خونه ی جدیدش میدید، در سکوت فرو رفت. انگشت های لاغر لوهان به پایین بافتش چنگ انداختن. لبش رو بین دندون هاش فشرد. نفس عمیقی کشید و لب هاشو از هم فاصله داد تا جمله اش رو ادامه بده، که کریس ناگهانی از جا بلند شد. با چهره ای درهم شده و خشمگین، محکم لب زد:

- نه. حتی راجبشم فکر نکن.

به سمت کریس رفت و دستش رو بین دست هاش گرفت.

- کریس... گوش بده. اگر...

- نه لوهان. حتی یک کلمه ی دیگه هم نمیخوام راجبش بگی. وقتی میگم نه، یعنی نه.

کریس تقریبا غرید. دستش رو از بین دست های نرم و کوچک پسرک بیرون کشید و کلافه دستی به موهاش کشید.

چانیول از جا بلند شد و به طرف لوهان رفت. شونه های پسرک خیره شده به کریس رو گرفت و به سمت خودش برگردوند. چهره اش مثل صبح دوباره در هم شده و غمگین بود. به چشم های قهوه ای رنگ و زیباش لبخند زد.

- ممنونم که میخوای کمک کنی. ولی لوهان... خودت دیروز اینجا بودی. میدونی چه اتفاقی افتاده. کافیه سرتیپ لی متوجه بشه که دوباره از این خونه بیرون رفتی، اون وقت نه کریس با چند تا بانداژ و ضدعفونی کردن دوباره سر پا میشه، و نه ما میتونیم امنیت تورو تضمین کنیم.

سعی کرد لبخندش رو حفظ کنه. موهای بهم ریخته ی لوهان رو به آرومی مرتب کرد.

- کریس داره تلاششو میکنه تا تو رو توی امنیت نگه داره. پیدا کردن یه مشکل ساده به ریسک به خطر انداختن جونت نمی ارزه. متوجه میشی چی میگم؟
لبهای لوهان جمع شدن.

- میفهمم. ولی اگر منو قایمکی ببرین، که نمیفهمه.

سمت کریس برگشت و دوباره تلاش خودش رو کرد. میدونست میتونه مرد رو راضی کنه.

•⊱ Captain Oh 2 ⊰• (HunHo)Where stories live. Discover now